معایب آزمون یکسان نظام مهندسی در تمام ایران

تاسیسات نیوز – مهرداد جاویدی‌نژاد، دانش آموخته کارشناسی ارشد معماری شهید بهشتی و دکتری تخصصی مهندسی و معماری دانشگاه لاساپینزا رم:انبوه‌سازی عمده فعالیت این معمار است که ساخت ۱۲۰۰ واحد مسکونی در تهران و سایر شهرها را در کارنامه خود دارد. بزرگترین پروژه این معمار در امر انبوه‌سازی پروژه هزاره سوم ؛ بزرگترین سازه فلزی مسکونی تهران است. جاویدی نژاد در جمهوری های استقلال یافته از شوروی پروژه های مختلفی مانند طراحی و اجرای هتل، بیمارستان، برج مسکونی و… را در پرونده خود دارد. همچنین در پادوای ایتالیا به طور مشترک با یک شرکت ایتالیایی طراحی و اجرای بیمارستانی را بر عهده داشته است.
جاویدی‌نژاد به جز طراحی و معماری، سمت های مختلفی نیز داشته است که از جمله آنها می توان به عضوهیئت امنای کمیته صدور خدمات فنی مهندسی زیر مجموعه اتاق بازرگانی در زمان جنگ ایران و عراق، عضو کمیته ملی در موسسه استاندارد و تحقیقات صنعتی، سابقه کار در وزارت شهرسازی در واحدی به نام تدوین آیین نامه ها نیز اشاره کرد. در این واحد، زیر مجموعه ای به نام معماری وجود داشته که جاویدی نژاد ۱۴ سال عضو هیئت امنا و سه سال مسئول آن بوده است. مسئول آزمون معماری در وزارت راه و شهرسازی، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز،همچنین ۸ سال استاد مدعو در دانشگاه میلان از دیگر فعالیت های وی است.
اصولا مبنای مدیریت شهری ما براساس تجمع و همفکری و تعامل اجتماعی نیست. در زمان کودکی ام در پارک شهر، روزهای پنجشنبه و جمعه، گاردن پارتی برگزار می شد. در این رویداد شاهد حرکت، بازی کودکان، تعامل شهروندان با هم بودیم و برای کودکان سرگرمی هایی وجود داشت. میدان امام حسین یکی از تفریحگاه های مردم تهران بود، دارآباد که بهشت طبیعت تهران بود و مردم برای تفریح به آن مراجعه می کردند یا در لاله زار شاهد انواع رویدادهای مختلف بودیم. در حقیقت پلازاهای شهری داشتیم؛ اما همه اینها اکنون از بین رفته است. میدان امام حسین به یک زیرگذر تبدیل شده و دارآباد نیز به منطقه  مسکونی تغییر کاربری داده است. اصولا این اتقافات براساس سیاست های ناگفته ای شکل گرفته است تا جلوی حرکت های تعاملی اجتماعی را بگیرد. پلازا یک اتفاق است، چیزی است که براساس نیاز جامعه برای تعامل اجتماعی به وجود می آید و نمی توان آن را از بالا به پایین ساخت. شهرداری تهران ادای ایجاد پلازا را در می آورد؛ مثلا محوری را برای غذا خوردن و جمع شدن مردم در تهران در نظر گرفته است. پیمانکاری که این غرفه ها را گرفته است از نزدیکان افراد تصمیم گیرنده طرح بوده، کل فضا را به مبلغ  ۳۹ میلیون تومان در ماه اجاره کرده است و از هر یک از غرفه ها مبلغی نزدیک به این مقدار را در ماه می گیرد. در حقیقت این محور واحد اقتصادی است، بنابراین غذافروشی های این راسته نمی توانند غذای خوب و با کیفیت تحویل مردم دهند. لذا این محور تبدیل به یک پلازایی می شود که در حداقل ها شکل گرفته است. در مقابل، کنار شهرداری وین میدانگاهی بزرگ وجود دارد که به دو بخش تقسیم شده است. در بخشی از آن  غروب‌ها  کنسرت برگزار می شود و در بخش بعدی غذافروشی هایی وجود دارد. بهانه هایی برای ارتباط با شهر لازم  است؛ اما در ایران این اصل در دستور کار نیست.
در معماری بومی و محلی، زخم اصلی، فراموش کردن ارزش های گذشته و جایگزین شدن آن با توهمات جدید است. معماری اقلیمی براساس معیشت و شرایط اقلیمی شکل می گیرد، مثلا در مناطق کشاورزی، دامداری و یا حتی در کوچ‌نشینی ما معماری متفاوتی را شاهد هستیم. معماری با اقلیم، کنش می کند. بنابراین در معماری اقلیمی ما با معماری مواجه هستیم که در آن فقط حداقل های زندگی مد نظر است، مثل فضای خواب، زندگی، تنوری که در خانه است و اصطبلی که برای دام تعبیه شده و انبار برای نگهداری محصول. این معماری اقلیمی ارتقا یافته و به معماری مناطق چهارگانه اقلیمی تغییر کرده است که نوع تبلوریافته آن را در معماری کویری در اقلیم گرم و خشک، می توان دید. همین منش را در معماری گرم و مرطوب جنوب، معماری سرد و کوهستانی در مناطق غربی و معتدل و مرطوب شمال می توانید، جستجو کنید، بنابراین ما یک معماری بومی و یک معماری اقلیمی داریم که باهم ترکیب می شوند و در طول زمان تحول در آن رخ می دهد و تبدیل به معماری سنتی یک منطقه می شود. این مسئله تعریف مشابهی را در هویت و شخصیت دارد. هویت، تداوم ماندگاری شخصیت های مختلف در ادوار تاریخ است که به تدریج رسوب می کند. هویت ایرانی بودن ما گم نشده است؛ بلکه شخصیت ایرانی بودنمان گم شده. بحران شخصیت یعنی خودباوری و حضور فعالانه و تاثیر گذاری و تاثیرپذیری سازنده با محیط. آینده را دیدن نه امروز را دیدن، لذا معماری ما هم به همین شکل است. معماری بومی و اقلیمی ما دچار یک گسست عظیم است. معماری خانه طباطبایی ها، بروجردی ها و سایر شاهکارهایی که در شهرهای مختلف ایران می بینیم را نباید در همه این خانه های این شهرها ببینیم؛اما این معماری در ارتقای کیفیت سکونت در آن شهر تاثیر می گذارد. در اصفهان، نصف جهان را با آن عظمت می بینید باید تاثیرش را در اطراف می گذاشته و بگذارد.
معماری از دوره قاجار که به تدریج به سیستم التقاطی و ترکیبی از فرهنگ ایرانی و فرهنگ غربی رسید؛ به یکباره دچار گسست شد. در ابتدای تاسیس رشته معماری در دانشگاه تهران، سه نوع نگاه به معماری وجود داشت. در دوره اول پهلوی اول یک نگاه برای تاریخ و سنت ارزش قائل است و در دوره قاجار تا دوره پهلوی اول شما بناهایی مانند ساختمان بانک ملی و دادگستری می بینیید. نگرش دیگر این بود که کلا معتقد بود فقط فرهنگ و معماری غرب مهم است. نوع سوم ترکیبی از معماری ایرانی و معماری غربی بود که اجازه می داد هرکدام از این دو شکل معماری به اندازه ای که می توانستند در هم رشد کنند و بر هم تاثیر بگذارند که پایه گذار آن گدار بود. در گذشته سه آتلیه با  سه نگرش در دانشگاه داشتیم و بنابراین شاهد آثار خوبی هم بودیم. وقتی در یک دانشگاه سه نگرش ارزشمند وجود دارد و برای معماری شخصیت قائل می شویم شاهد رشد معماری هستیم. از زمان انقلاب فرهنگی دروس معماری در تمام دانشگاه های ایران یکسان شد، فارغ التحصیل دانشگاه تهران، قزوین یا بوعلی همدان واحدهای آموزشی یکسانی را می گذراند. این یک دستی، آموزش حرفه ای و تخصصی مملکت را از بین برد و مرزعه ناکارآمدی را ایجاد کرد در حالی که انتظار معجزه هم دارند.
در هیچ کجای دنیا معماری زرتشتی، بودایی مسیحی،… نداریم. وقتی اشاره کردم که ما ارزش های خودمان را با توهمات جایگزین کردیم یکی از آن توهمات همین ترم معماری اسلامی است. در ابتدای انقلاب دانشگاه شهید بهشتی سعی کرد اصول معماری مسکن اسلامی را پایه گذاری کند؛ اما در نهایت هم موفق نشدند. در آپارتمان‌نشینی  نمی توانیم از حیاط بیرونی و اندرونی صحبت کنیم. میرفندرسکی می گوید: معماری دو وجه دارد؛ یکی اینکه نو باشد و در گذشته وجود نداشته باشد. دوم اینکه ساخته شود. جمله اول یعنی براساس فاکتورهای کنونی شکل بگیرد نه بر اساس کپی سازی های تاریخی. جمله دوم  یعنی ساخته شود، بدین معناست که از حرف خارج شود. در عمل چه کسی  نمونه ای از این معماری اسلامی را در این سالها ساخته است؟
ارزشمندترین بناهای تاریخی این مملکت بعد از اسلام عمدتا پلان مربع دارند. بناها مربع هایی هستند که در کنار هم قرار دارند. این اصول معماری ایرانی قبل از اسلام  است که بر اساس این تفکرشکل گرفته که در این دنیا هستیم و هیچ چیز محور نیست. همه هستی یک پارچه است. فضاها در پارسه شیفت می کنند و حول یک نقطه به خصوص نمی چرخند. همه معماری ها بعد از اسلام ما پلانش اینگونه است؛ اما وقتی معماری در دوران اسلامی رشد می کند پلان هایی را می بینیم که به مرکز به مبدا به نقطه خاصی اشاره می کند. این بدین معنی است که شخصیت های اسلامی به آن اضافه می شوند. یعنی ما در کشوری زندگی می کنیم که اساس وجودمان ایرانی است و رشد و نمو ما در دوره اسلامی شکل گرفته. اگر با معماری نیز به همین شکل برخورد کنیم دچار توهم نمی شویم. برای این کار لازم است که معماری و تفکر و جهان بینی ایرانی را بدانیم و بعد از آن وارد تفکر اسلامی شویم و ببینیم چگونه این دو را تاریخ برهم منطبق کرده است. این اصل، ذهن و ذات نقش جهان یا هر بنای دیگری در ایران است.
معماری یک جامعیت کلان است. معماری جامعیت کلان، دارد که دانش کار را کسب کند؛ یعنی برای ابداع و حضور ارزشمند صرف نظر از رشته معماری، درباره مهندسی، هنرها، فلسفه، دین و جامعه شناسی نیز بداند.  در گذشته ایران به معمار، مه راز می گفتند؛ یعنی کسی که راز بزرگ را می داند. کسی راز بزرگ را می داند؛ که دانش زیادی داشته باشد. دانشگاه های ما به لحاظ دانش فقیر هستند. من ۱۴ سال در کمیته تدوین آیین نامه های وزرات مسکن که آزمون ها را برگزار می کند، بودم و نتوانستم این سیاست را تغییر بدم. آزمون نظام مهندسی در همه ایران سوالاتش یکسان است و همه ایران را بدون توجه به اقلیم، فرهنگ، سنت ها، تاریخ و  شاخصه های محیطی یک شکل در نظر می گیرد. لذا چگونه ممکن است مهندسانی داشته باشیم که با توجه به اقلیم و محلی که در آن زندگی می کنند، طراحی کنند. همه شهرهای ما یک شکل شده است. معماران در این سیستم آموزشی نمی توانند شهرهای خودشان را از نوع شهرهای که در آن زندگی می کنند، بسازند. معمار موفق باید با جامعه حرکت کند، تک خطی نباشد، علوم و فنون مختلف را بداند. همچنین معماری تجربه است.
هیچ معماری درخارج از ایران سهمیه ندارد. اولین عامل توهین و فساد در مهندسی، سیستم نظام مهندسی است که باید زیر سوال برود. نظام مهندسی یک برگه با مقدار مشخصی درآمد به مهندس می دهد و او را جیره خور می کند. با این نگاه حرکت و تحول از مهندسان گرفته می شود. کارفرماها برنده واقعی قضیه و انگار صاحب مهندس هستند. برای غلبه بر این مشکلات نیازمند تحول جدی در سازمان نظام مهندسی، تغییر دیدگاه و مانیفست سازمان مهندسی از یک جامعه صرفا کاربردی به سازمان برنامه ریز، هدایت کننده و حمایتی هستیم.
اول باید اراده ای برای بهبود وجود داشته باشد. در عرفان اولین مرحله طلب است؛ یعنی سیستم ما بخواهد تغییر کند، من حرکتی در جهت تغییر نمی بینم. سیاست گذاران مملکت اول باید درباره این که در جامعه چه حرکت هایی برای ارتقای جامعه و معماری لازم است شکل بگیرد، به یک توافق برسند تا بعد بتوان درباره نقش معماری در بهبود کیفیت زندگی صحبت کرد.
ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;