مدیریت بحران و مشارکت سیاسی
شراره عبدالحسینزاده
دانشجوی دکترای جامعهشناسی سیاسی
به گزارش تاسیسات نیوز، دولتها در تمام دنیا وظایفی را به عهده دارند که اساسا برای ایفای آنها تشکیل شدهاند؛ اما شاید قدیمیترین وظیفه دولتها در جامعه حفظ نظم و امنیت باشد. از قدیمترین روزگاران که دولت به معنای عام وجود داشته، مهمترین وظیفه آن حفظ نظم عمومی جامعه و زمامداری بر اوضاع و احوال کشور بوده است.
امنیت به معنای اولیه آن یعنی صیانت نفس یکی از مسائلی است که «دولت» بهخاطر آن بهوجود آمده است. به این معنا که ضرورت اساسی ایجاد و تاسیس دولت، استقرار و حفظ امنیت در اجتماع بوده است. البته بحث امنیت در هر زمانی، معنای خاص داشته است؛ گاه تنها معنای «حفظ جان و صیانت نفس» (در اندیشه هابز) داشته و زمانی دیگر، «حفظ اموال و دارایی» (در اندیشه لاک) به معنای آن اضافه شده است.
امروزه معنای امنیت علاوهبر مسائل جانی و مالی به حوزههای متفاوت آزادی، مشارکت سیاسی، تامین اشتغال و رفاه و حتی بهرهگیری از اوقات فراغت و برآوردن استعدادها هم کشیده شده است. البته میزان و محدوده این موضوعات و حوزهها متناسب با بینش و اندیشه نظامهای سیاسی و نوع آنها است؛ دینی یا سکولار و لائیک بودن، لیبرالیستی یا مارکسیستی بودن، توتالیتر و انحصارگرا یا دموکرات بودن، به جامعه مدنی و حوزه خصوصی افراد اهمیت دادن و عواملی دیگر بر مولفهها و چارچوب امنیت تاثیر میگذارد.
در نظریه ابزاری، یکی از نظریات تاسیس دولت این است: دولت محصول عمل ارادی انسان است، ابزاری است كه انسانها برای رسیدن به اهداف خاصی آن را ساختهاند. دولت نتیجه قرارداد اجتماعی برای تامین نظم و امنیت در یك محدوده خاص است. دولت چیزی را تامین میكند كه طبیعت تامین نكرده است و آن صلح، امنیت و آزادی است.
از این رو دولت برای انسان وجود دارد نه انسان برای دولت. وقتی دولت را پدیدهای حاصل قرارداد و توافق افراد میشماریم از آن بهعنوان پدیدهای ساختگی یاد میكنیم و باز هم وقتی دولت را پدیدهای مصنوع اما حاصل اجبار بخشی از جامعه نسبت به بخش دیگر در نظر میگیریم، آن را پدیدهای اجبارآمیز وتحمیلی تلقی میكنیم. اما باید توجه داشت كه در اینجا گروههای داخلی در یك سرزمین و محدوده مشخص به نام كشور كه محدوده مجاز آنها است، اقدام به تشكیل دولت برای اهداف خود كردهاند. بهعبارتی دولت حاصل توافق بین افراد یك كشور است.
البته همواره دولتها با هر رویکردی نسبت به این وظیفه مهم با بحرانها و چالشهایی مواجه هستند. شناخت «بحران»ها و چالشها از جمله مقولاتی است كه بررسی ابعاد و زوایای آن بهصورت علمی، از دهه ۱۹۶۰ میلادی آغاز شده است. لوسین پای، بایندر و… از جمله افرادی هستند كه به بررسی انواع بحرانهایی که دولتهای مدرن به آن مبتلا هستند، پرداختهاند.
اما بهنظر میرسد این اندیشمندان علم سیاست مدیریت بحران ناشی از حوادث و نقش آن را بر مشروعیت و اعتماد به نهاد دولت کمتر مورد توجه قرار دادهاند. بحرانها و چالشها نزد دولتها چه طبیعی و چه ناشی از ناکارآمدی مسوولان و چه بحرانهای خارجی دارای اهمیت وافری هستند؛ چراكه بهطور بالقوه میتوانند ثبات و هستی دولتها و رژیمها را مورد تهدید قرار دهند و از این منظر، مهار و «مدیریت بحرانها» و چالشها از اهمیت زیادی برای تصمیمگیرندگان سیاسی برخوردار است؛ چراکه هنگامی که در جامعه نتوان بحرانها را مدیریت کرد جامعه دچار بیاعتمادی به مدیران و سیاستهای اجرایی میشود.
در حوزههای مختلف علوم سیاسی مفهوم بحران با معانی گوناگونی چون پریشانی، «وحشت»، «فاجعه»، «مصیبت»، «خشونت» بالقوه و بالفعل یا بهعنوان نقطه عطفی در تحلیلهای تصمیمگیری به كار گرفته شده است. در واقع منشا بحران یا در دولت یا در عوامل محیطی نهفته است.
زمانی كه نهادهای موجود، قادر به پاسخگویی به نیازها نباشد، نوعی «عدمتقارن» ایجاد میشود. با عدم پاسخگویی و مدیریت به موقع بحران، بحرانهای دیگر مجال ظهور و بروز مییابند. در حوادث طبیعی عدم مدیریت مناسب، بحران عدم اعتماد به نهاد دولت را موجب میشود. این عدماعتماد و چالشهای پیش رو در کمترین حالت بحران مشارکت و کاهش مسوولیتپذیری و مشارکت سیاسی و اجتماعی بهخصوص در مواقع نیاز و سرنوشتساز از جمله انتخابات را به عهده خواهد داشت.
انتهای خبر