زامبی نباشیم

علیرضا واصف

به گزارش تاسیسات نیوز، یادداشتی که مطالعه میکنید سرمقاله هفته نامه تاسیسات نیوز شماره 100 میباشد.



مرده‌ی متحرک، موجود بی‌انگیزه، علی‌السویه، بی شور، تهی از احساس، آلت دست، عروسک دست دیگری؛ این‌ها و معانی ازاین‌دست در ذیل معنای زامبی می‌آید.

 

 

 

 

در نگاه اول هرکسی خود را بری از این نگاه می‌داند؛ اما به‌راستی برخی اوقات ما خودمان را در مواجه باکسانی می‌بینیم که به معنی واقعی کلمه مصداق زامبی هستند و آن زمانی دردناک است که ما هم (وقتی یواشکی به عملکرد خودمان می‌نگریم) خودمان را از این گروه می‌بینیم.

 

 

 

 

در فیلم‌ها شاهدیم که یک زامبی پس از گاز! گرفتن شخص دیگری آن‌طرف را هم تبدل به یک زامبی می‌کند. صرف‌نظر از تخیل موجود، آیا به‌راستی ما در طی زندگی خودمان در برخی زمان‌ها خودمان را یک زامبی نمی‌بینیم.





بیاییم با خودمان صادق باشیم… یک‌بار دیگر معانی زامبی را مرور می‌کنیم: مرده‌ی متحرک، بی شور، آلت دست و موجود بی‌انگیزه، خداوکیلی برخی اوقات این‌گونه نیستیم؟ وای به حال وقتی‌که این شکلی برایمان عادی شده باشد که وااسفا…

 

 

 

 

علمای دین، روانشناسان، اخلاق‌گرایان، متفکرین و اندیشمندان همیشه گفته‌اند هر شب خودمان را ازلحاظ روحی و روانی چکاپ کنیم. امروز چه کرده‌ایم؟ فردا چه برنامه‌ای داریم؟ هدف‌گذاری ما چگونه است؟ اصلاً هدفی داریم؟ این دست سؤال‌ها همان چیزی است که مسیر را برایمان روشن می‌کند.

 

 

 

 

همه این مقدمات را گفتم تا به این نکته برسم: هفته آینده بیست و نهمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران افتتاح می‌شود. بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی کشور. سرانه مطالعه شما، ما، خانواده ما، خانواده شما به‌راستی چقدر است؟

 

 

 

 

دست خانواده را می‌گیریم (در حالت خوش‌بینانه). یک روز وقت می‌گذاریم (ترجیحاً روز پنجشنبه یا جمعه) بکوب‌بکوب می‌رویم نمایشگاه (الآن هم که رفته تقریباً خروجی شهر) می‌رویم لابه‌لای غرفه‌ها (معمولاً غرفه کودک) کتاب‌ها را ورق می‌زنیم (اول قیمت را نگاهی می‌اندازیم) غرغری و بالاخره چند جلد کتاب می‌خریم (خوش‌بینانه‌ترین حالت) ساندویچ می‌خریم (اگر یک قابلمه غذا نیاورده باشیم) و خلاص. برمی‌گردیم و این شد یک روز فرهنگی برای خانواده.

 

 

 

 

کاری به کمیابی کتب واقعاً خواندنی، تناسب قیمت‌ها باارزش واقعی کتاب، یارانه دولت، توانایی سبد خرید فرهنگی خانواده با موضوع کتاب و نظایر آن ندارم که خود آن مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود، اما منصفانه بگوییم، این مسائل همه جای دنیا هست اما چرا سرانه مطالعه در خیلی جاهای این عالم بالاست اما در کشور ما این‌قدر اسفناک است؟ شاه‌کلید مسئله کتابخانه‌ها است.

 

 

 

 

پارک، سینما، مجتمع‌های تفریحی، گردشگری، باغ‌وحش و باغ پرندگان را فرزندان ما و خود ما می‌شناسیم اما چرا یک کتابخانه را تفرجگاه نمی‌دانیم؟

 

 

 

 

صبح بدو، ظهر بخور و شب بخواب. لابه‌لای آن‌هم اگر خدا خواست، هوا خوب بود، چک‌ها پاس شده بودند و قسطی پرداخت‌شده بود، حالا پارکی، سینمایی و پاساژی برای قدم زدن، دیدن و احیاناً خرید کردن. فردا روز از نو و روزی از نو. بچه‌ها هم مثل خودمان می‌شوند. خانواده هم همین‌گونه می‌شود. نسل بعد و بعدتر…

 

 

 

 

یک‌بار بیاییم تور گردشگری‌مان را در یک کتابخانه برپا کنیم. ببینیم. بخوانیم و اندکی در آن فضای ساکت و خیال‌انگیز فکر کنیم و بنویسیم … نه که کپی کنیم … خالق شویم … حتی به‌قدر یک کوچولو …

 

 

 

 

امتحان کنیم. آرامشی بدون هیچ دغدغه زندگی مدرن امروزی. فکر کنیم چه هستیم. دیگران چه می‌انگاشتند. چه کردند و ما کجای این عالم هستیم. بخشی از شنیدن یک موسیقی، دیدن یک فیلم و یا خوردن یک ساندویچ را به خواندن یک کتاب هرچند کودکانه اختصاص دهیم تا مرده‌ی متحرک، موجود بی‌انگیزه، علی‌السویه، بی شور نشویم چون فکرمان تازه می‌شود. عقلمان بیشتر و درکمان از چرایی زندگی‌مان فراتر می‌رود.

 

 

 

بیاییم زامبی نشویم .







انتهای خبر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;