بهمن خونین، جاویدان
مهندس روح اله واصف
همکاران عزیزم سلام و خداقوت
نمیدانم تا بهحال گذرتان بهبهشت زهرا افتادهاست یا خیر. گورستان اصلی شهر تهران کهبههرحال روزی بهاجبار گذرمان را بهآنجا ویا شبیه به آنجا خواهند انداخت! خدا رفتگان شما را بیامرزد و زندهها را برایتان نگاه دارد. چون منزل دایمی پدر خدابیامرز من آنجاست گاهی دلم هوای اورا میکند و برای دیدنش به آنجا میروم.
ازقضا این آرامستان (معادل جدید قبرستان کهواژهدلچسبی است) دیدنیهایی هم دارد کهدر نوع خود جالب است. مانند قطعههنرمندان و … . حتماًمیدانید کهدر شادی ها و غم های شدید گذری بهاین مکان برای تقویت روحیهخوب است.
چندی قبل در حال گردشی میان این دیدنی های تفکربرانگیز بودم. در میان این گشت و گذار بهقطعهای رسیدم کهدر سکوت سرد و سنگین حاکم بر اطراف چهرهای دیگر داشت. روی سنگ مزار دفن شدگان شهادت قید شدهبود و تاریخ آن 22 بهمن ماهسال 1357. من گویی که ناگهان در جهانی خالی از همهچیز ایستادهام، حس کردم تنها خودم هستم و خفتگانی همیشه بیدار که مرا مینگرند. کسانی که لحظهای تصمیم گرفتهاند نوعی دیگر زندگی کنند و راهی دیگر را برگزینند. این انتخاب تنها ثانیهای طول کشیدهاست و مسافتی میان این طرف یک در و آن طرف آن. آنها کوچک بودهاند یا بزرگ. مرد یا زن. اما یک تصمیم گرفتهاند.
هنوز هم سنگینی آن احساس سخت را روی دلم حس میکنم. آنها حتی یک روز آزادی از رنجی کهمیبردهاند را نچشیدهاند. شادی یک پیروزی ملی. نتیجهیک تصمیم همگانی. هیچ.هیچ. حتی یک خیابان بهنام آنها نیست و ما حتی نام یک نفر از آنها را نمیدانیم. آشنایانی برای ما گمنام و گمنامانی در حسرت یک روز.
اکنون میفهمم کهچرا مردم در روز 12 بهمن سال 57 بهبهشت زهرا رفتند و سرود خواندند و گریستند و ما نیز هنوز هم با دیدن آن صحنهها ناخودآگاهمیگرییم: برخیزید، برخیزید ای شهیدان راهخدا.
برخیزید ای زندگان همیشه تاریخ کهاین ماییم که مردهایم. برخیزید ای از تبار سربداران. سربازانی کهسر به دار دادید و نخواستید که تن به ذلت دهید. و شگفتا کهدر سکوتی چنین کشنده و سنگین آرام خفتهاید. گویی فضا معطر بهشماست و شما چون بهارید که با خود عطر دارید و تصویر میسازید و کسی خود بهار را نمیبیند. برخیزید کهبرخاستن شما تاریخ را تکان داد و خواستن شما ایران را!
22 بهمن هرسال به یاد شما هستیم. شمایی که اکنون را برای فردای ما برگزیدید. ای بزرگان خفته در تاریخ.