سرویس بهداشتی با عطر قهوه

توالت خوشبو

تصور یک سرویس بهداشتی که در آن به آدم احساس حضور در وسط یک کافی شاپ بدهد واقعا چیز خوشایندی به نظر می رسد…

 

 

 

 

به گزارش تاسیسات نیوز، جام جم یادداشت طنزی به قلم مهیار عربی در خصوص خوشبوکننده های سرویس های بهداشتی منتشر کرده که خواندن آن خالی از لطف نیست .

این روزها یک چیزهایی وارد بازار شده که به آن خوشبوکننده توالت می‌گویند! چیز فوق‌العاده‌ای است، محیط توالت را به اندازه یک رستوران دلپذیر می‌کند. بخصوص بوگیرهایی که عطر قهوه را در فضا پخش می‌کنند! به جان شما که نباشد به جان عزیزتان انگار وسط کافی شاپ نشسته‌اید و… خلاصه توصیه می‌کنیم برای شادابی و طراوت زندگی‌تان از این بوگیرها استفاده کنید.

 

بگذریم، اما اصل ماجرا این است که این روزها تا دلتان بخواهد برای زندگی بهتر امکانات مختلفی در اختیار داریم از یخچال، تلویزیون و کامپیوتربگیر تا انواع خوراکی های مختلف از دلستر آلمانی و مرغ فرانسوی تا گوشت برزیلی! اما اگر حقیقت را بخواهید برای داشتن زندگی بهتر و استفاده از این خوان نعمت گسترده چیزهای واجب تری مورد نیاز است. مثلا شرط اول زندگی نفس کشیدن است که ما یا نمی کشیم یا کم می کشیم! باور کنید قدم اول در کسب آرامش و گفتمان دوستی به جای وارد کردن اجناس لوکس خارجی داشتن کمی ثبات در کار و زندگی است یا… بی خیال! جسارت نباشد حکایت ما شده حکایت همان طوطی نگون بختی که… .

 

نقل می کنند یک روز بنده خدایی طوطی سخنگویی خرید. طوطی یک کلمه هم صحبت نمی کرد. تا آن که یک روز صاحب طوطی به مغازه پرنده فروشی رفت و از او پرسید چرا طوطی اش حرف نمی زند. پرنده فروش گفت: «طوطی ها عاشق آیینه اند، آیینه ای بخر و داخل قفس بگذار تا طوطی با دیدن تصویر خود شروع به حرف زدن کند.» آن مرد آیینه ای خرید و داخل قفس طوطی گذاشت، اما روز بعد دوباره سراغ مغازه دار رفت و گفت: «طوطی هنوز صحبت نمی کند!» پرنده فروش گفت: «طوطی ها نردبان هم دوست دارند، اگر نردبانی داخل قفس بگذاری حتما حرف می زند» آن بنده خدا یک نردبان هم خرید، اما بی تاثیر بود و روز بعد دوباره سراغ پرنده فروش رفت و از حرف نزدن طوطی گلایه کرد. پرنده فروش این بار گفت: «یک تاب برای طوطی تان بخرید، به محض این که طوطی شروع به تاب خوردن کند، حرف زدنش شما را شگفت زده خواهد کرد!» او با بی میلی یک تاب هم خرید و داخل قفس طوطی گذاشت، اما روز بعد مرد بینوا سراسیمه وارد مغازه مرد پرنده فروش شد و گفت: «طوطی مرد!» مرد پرنده فروش در حالی که شوکه شده بود پرسید: «حتی یک کلمه هم حرف نزد؟» مرد قصه ما در جواب گفت: «چرا! چند لحظه قبل از مرگ بسختی گفت: آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی ها نمی فروختند؟» الان متوجه عرایض ما شدید؟ جانم؟ نگرفتید؟ راستش را بخواهید منظور ما این است که ما از ابتدایی ترین امکانات زندگی و شهروندی… ببخشید گوشیمان زنگ خورد، بله؟… جان؟… سیاه نمایی؟… نه به جان شما، چشم! حتما!… ببخشید داشتیم عرض می کردیم که… بی خیال نتیجه داستان ما شوید، اصلا داستان ما نتیجه ندارد، اصلا ما… جانم! بی خیال شدید؟ خیلی ممنون که این قدر فهیم هستید، اما… حداقل توصیه ما را در خصوص بوگیر توالت جدی بگیرید.

پایان پیام/.

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;