حادثه مرگ تعدادی از هموطنان کرد ما در یک عروسی و بعد سیل اهواز ما را بر آن داشت تا گفتگوی کوتاهی در این خصوص داشته باشیم. البته گفتگو که نه، درددلی از سوی دلسوزی برای آسیب دیدگانی از بیتدبیری ما!
حادثه نشت گاز و آتشسوزی و سرایت آن به پردهها در یک عروسی، آنجایی غم انگیزتر میشود که این تعداد فراوان کشتهها، به دلیل نه آتشسوزی که ازدحام در هنگام خروج و فرار بوده است. خطری که ما سالها پیش در یکی از سرمقالههای خود به آن اشاره کردیم و گفتیم که راههای خروج مناسب و مدیریت افراد در هنگام فرار، دانشی است که نیاز به آموزش و تجربه دارد و در این خصوص چندان که باید و شاید به آن پرداخته نشده است. برای این موضوع حتی نرمافزارهای قدرتمندی وجود دارد که فرار افراد را مدلسازی میکند. تصور این که در استادیوم آزادی، میان بازی استقلال و پرسپولیس، زلزله سادهای رخ دهد و افراد اقدام به فرار کنند؛ مو را به تن هر کسی راست میکند!
از سوی دیگر راهاندازی یک سیستم ساده اسپرینکلر برای این سالن، چه هزینه و زمانی لازم داشت که این تعداد نفس انسانی را فدای آن کردیم؟ من حدس میزنم که مدیر و صاحب این سالن از وجود چنین سیستمی باخبر نبوده است که موافق یا مخالف هزینههای آن باشد. اینجا نقش پررنگ مدیران شهری، سازمانهای نظام مهندسی و شهرداریها باید مورد توجه قرار گیرد. آنها نباید پولی خرج میکردند. نیاز به بودجهای نداشتند. حتی کمبود قانون هم وجود نداشته است، که مبحث سوم مقررات ملی ساختمان در مورد وجود سیستم اسپرینکلر در محیطهای محل تجمع صراحت دارد، در این موضوع فقط به سهل انگاری وظایف سازمانی باید اشاره کرد که این تعداد جان پربها و این تعداد از هموطنان ما، مادران امروز یا فردای ما چنین غمانگیز فوت کردند.
حادثه اهواز و سیلی که با سه ساعت بارندگی بیامان و شگفتانگیز رخ داد نیز حاصل بیتوجهی به بیش از پنجاه سال مدیریت شهری و وظایف آن است. چنان که هزینه لازم برای احداث سیستمهای آبرسانی شهری اکنون از توان شهرداری خارج است. پس در تمام این سالها شهرداری کجا بوده است؟ هم اکنون چرا در بودجه آن هزینه ایجاد خط جمعآوری آبهای سطحی برای خیابان اصلی وجود ندارد؟ چرا مدام به دنبال تشریفات مفصل هزینه و زمان هستیم؟ مگر احداث مترو برای تهران در یک سال و در یک ردیف بودجه بوده است؟ سالها رودها را بدون لایروبی رها میکنیم تا ناگهان طبیعت برآشوبد و ما را به وظایف خود آشنا کند. شهر را بی نگهبان در مقابل حوادث رها میکنیم تا طبیعت این اهمال طولانی را بر سر ما بکوبد! چقدر بیفکری و برای چه مدتی؟
از همه تلختر قطعی برق بیمارستان است که دیزلی به کار نمیافتد و چهار نفس انسانی که از بیماری خود به بیمارستان پناه بردهاند را میکشیم و بعد تیم تحقیق تشکیل میدهیم که چه کنند؟ کی سیستم برق کنترل نوبهای شده است و کی مانورهای ساده و بی نیاز به حضور مسئولان و خبرنگاران انجام دادهایم تا ضعفها و مشکلات را دریابیم! این بیمارستان قرار است ما را در جنگ و زلزله هم محافظت کند؟ حاشا و کلا که چنین باشد.