گاز در پسا تحریم

به گزارش تاسیسات نیوز به نقل از خبرگزاری ایرنا، در خبرهای گذشته ، نفت و برق را در دوران پساتحریم مورد تحلیل قرار دادیم که اینبار به گاز میرسیم تا عظیم ترین انرژی کشورمان را در این دوران بررسی کنیم.

ایران همواره سودای تبدیل شدن به یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان و صادرکنندگان گاز دنیا را در ذهن می‌پرورانده است.

جایگزینی گاز به جای فرآورده‌های نفتی در داخل کشور، استفاده از خوراک گاز در پتروشیمی‌ها، بهره‌گیری از گاز در صنایع کشور، افزایش سهم گاز طبیعی در صنعت حمل‌ونقل‌ و سرمایه‌گذاری در تولید LNG و کاهش فلرینگ، همگی بیانگر جلوه‌هایی از همین سودا است.

ایران به روایتی بزرگ‌ترین ذخایر گازی دنیا را در اختیار دارد اما آیا این مهم، به تنهایی می‌تواند ایران را به اهداف عالیه خود در صنعت گاز برساند؟ شاید در نگاه اول، جواب این سوال «منفی» باشد.

اما چرا؟ در این زمینه باید به مجموعه‌ای از دلایل و عوامل «داخلی» و «بیرونی» توجه داشت که اهم آنها عبارتند از: عوامل فنی، مالی، قراردادی، سیاسی و تکنولوژیک. تا این زمان، همه این عوامل دست به دست هم داده بودند تا فرآیند سرمایه‌گذاری در توسعه میادین دچار رکود شود و برنامه‌های تولید و صادرات گاز ایران نیز از رشد بطئی برخوردار باشد.

از سوی دیگر دسترسی به فناوری‌ها و تعاملات با شرکت‌ها و کشورهای دارای تجهیزات مدرن نیز به شکل مطلوبی صورت نمی‌گرفت. اما اینها همه در گذشته بوده است.

اکنون با رفع تحریم‌ها و در دوران آینده، فی‌الواقع فرصت مناسبی برای ایران فراهم آمده تا به برنامه‌های خود در صنعت گاز، رنگ و بوی واقعیت داده و نقش خود را در بازار جهانی گاز، بازیابی کند.

شرکت‌های معظم نفتی مذاکرات خود را با ایران آغاز کرده‌اند، اما مقامات ایرانی به خوبی می‌دانند که نباید از این وضع، ذوق‌زده شوند.

با رفع تحریم‌ها، می‌توانیم سه مقطع زمانی را شناسایی کنیم که عبارتند از: مقطع «آغاز پساتحریم»؛ مقطع «پساتحریم میان‌مدت» و مقطع «پساتحریم بلندمدت». مقطع اول در واقع نوعی «دوران آزمون» است و ایران به تدریج پس از این مقطع، وارد دو مقطع دیگر می‌شود که مسلما در طول آن دوران به جایگاه قدرتمند خود در تولید و تجارت گاز نزدیک‌تر خواهد شد.

اما همزمان نباید فراموش کرد که نیل به این جایگاه، الزاما «محتوم» نخواهد بود؛ به آن معنا که نمی‌توان دیگر همه چیز را به گردن تحریم‌ها انداخت؛ بلکه عامل مهم در این دوره، همانا «عدم‌اطمینان» است.

حال سوال اصلی این است که بهترین اقدام فراروی ایران چیست و اولویت‌های ایران برای توسعه صنعت گاز کدامند؟

اگر ایران به دنبال توسعه پایدار و متنوع‌سازی اقتصاد خود است؛ آیا باید به دنبال افزایش صادرات گاز باشد؟

رسانه‌های گروهی معتبر در این میان فقط به اظهارات مقامات توجه کرده و به دلایل نامشخصی از ارائه تحلیل‌های فنی طفره می‌روند و سعی دارند همه چیز را ذیل عنوان «استراتژی گازی» طبقه‌بندی کنند.

برای مثال مقامات ایرانی ادعا کرده‌اند که تولید گاز کشور تا سال 2020 به میزان دو برابر افزایش خواهد یافت.

تعدادی از پروژه‌های تولید گاز ایران در مراحل مختلف پیشرفت بوده یا در نوبت توسعه قرار دارند (مانند میدان سردار جنگل در دریای خزر).

به‌طور کلی توسعه کامل پارس جنوبی می‌تواند نقش تعیین‌کننده و مهمی در تحقق اهداف گازی ایران داشته باشد.

شکی نیست که در آینده میزان تولید گاز ایران به‌طور قابل توجهی افزایش خواهد یافت. با این وجود هنوز هم حجم عمده‌ای از گازهای همراه نفت به شکل « فلرینگ» از مدار تولید خارج می‌شود که دلیل آن همانا ضعف زیرساخت‌ها است.

همچنین بخش قابل توجهی از گاز تولیدی در داخل کشور به مصارف یارانه‌ای (شامل تجاری و خانگی و صنایع)
می‌رسد. همین مصارف داخلی است که ایران را در رده «چهارمین مصرف‌کننده بزرگ گاز در جهان» نشانده است. این روند به مناسبت‌های مختلف نیز استمرار خواهد یافت.

مثلا:
– حجم زیادی از افزایش تولید گاز ایران در سال گذشته در اختیار نیروگاه‌های تولید برق گذاشته شد.

– توسعه و تکمیل شبکه‌های انتقال گاز به معنای بهره‌مندی تعداد بیشتری از خانوارهای شهری و روستایی(و ایضا صنایع) است که به معنای دامن زدن به مصارف داخلی است. این مصارف عمدتا «یارانه‌ای» هستند.

– میزانی از گازهای تولیدی به مصرف تزریق در میادین و چاه‌های نفتی می‌رسد (با این هدف که ضریب بازیافت نفت ارتقا یابد)و خیلی از موارد دیگر اما حتی اقداماتی مانند اصلاحات یارانه‌ای هم باعث نشد تا رشد مصارف داخلی گاز در کشور متوقف شود و همچنان این «نرخ» در حال «رشد» است.

اساسا سرعت رشد تقاضا به مثابه کاهش و محدودیت «صادرات» است؛ مگر آنکه فکری به حال «مهار مصارف یارانه‌ای و داخلی» شود. اگر تمام تحریم‌ها نیز برداشته شود، آنگاه ایران فرصت دارد صادرات گاز خود را به میزان قابل توجهی افزایش دهد.

هدف‌گذاری برنامه ششم توسعه ایران آن است که نرخ رشد صادرات به مرز «شش برابر»برسد که البته هدف چالش‌برانگیزی است.

به عبارت دیگر هرچند توان صادرات گاز طبیعی ایران تا حدودی متاثر از وضع زیرساخت‌ها است اما در هر حال دستیابی به جهش صادراتی، قبل از هرچیز نیازمند بازنگری جامع و جدی در مصرف داخلی است.

متاسفانه رسانه‌های بین‌المللی (و حتی ایرانی) به جای پرداختن به این چالش‌ها، عمدتا شیفته پروژه‌های صادرات گاز ایران هستند و به نظر می‌رسد کانون توجه خود و مخاطبانشان را از این چالش‌ها دور نگه می‌دارند.

در عوض سعی دارند تصویرهای غیرواقعی از صنعت گاز ایران ارائه بدهند. مثلا اینکه گاز ایران «در چه زمانی» و با «چه حجمی» روانه بازارهای دور (منظورشان اروپا است) خواهد شد؟ به‌طور کلی لازم است تمام رسانه‌ها از این رویکردهای فضایی دست بردارند.

ایران فهرست بلندی از پروژه‌های عرضه و صادرات گاز به کشورهای مختلف دارد (از خاورمیانه بگیرید تا آسیا و اروپا). از بین این پروژه‌ها اخیرا پروژه صادرات به عراق، نهایی و اجرایی شده است. بقیه کشورهای این فهرست نیز:

** یا در مرحله برنامه‌ریزی و مطالعه هستند.

** یا در مرحله مذاکره و چانه‌زنی هستند.

** یا دچار معضل مالی و نقدینگی و اعتبار هستند.

** یا درگیر مسائل امنیتی و سیاسی هستند.

با این اوصاف بعد از رفع تحریم‌ها، به احتمال زیاد گشایش‌هایی اتفاق خواهد افتاد مانند:

* پروژه صادرات گاز به عمان، نهایی می‌شود.

* پروژه صادرات گاز به اروپا از طریق ترکیه یا آذربایجان، دوباره مطرح خواهد شد.

ذکر این نکته لازم است که ایران از مدت‌ها قبل در حوزه LNG برنامه‌هایی داشته است. اساسا از دیرباز نقش ایران در بازار جهانی LNG نیز محل توجه زیادی بوده که البته منوط به چگونگی تصمیم مقامات ایرانی در مورد پیشرفت و راهبری این حوزه از صنعت گاز است.

نکته مهم درخصوص صادرات LNG آن است که ایران می‌تواند پروژه «ایران ال‌ان‌جی» را با کمک شرکت‌های اروپایی به اتمام برساند، اما در عین حال صادرات احجام سنگین گاز در قالب LNG نیز کار پرهزینه و بسیار پیچیده‌ای است.

به همین خاطر باید توجه داشت که حتی در صورت اتمام این پروژه، مسلما رقابت سختی در بخش صادرات و بازرگانی LNG پدید خواهد آمد، چرا‌که هم‌اکنون چند پروژه احداث تاسیسات LNG در اقصی نقاط جهان در حال اجراست که تا پنج سال آینده به مرحله اتمام و بهره‌برداری می‌رسد.

تا آن موقع چه بسا مدل قراردادهای گازی تغییر کند و روش‌های قراردادی از انعطاف بیشتری برخوردار شود. حتی گفته می‌شود در آینده، پدیده «قیمت‌گذاری گاز بر حسب قیمت نفت» یا همان OIL INDEXATION منسوخ می‌شود.

از سوی دیگر، حرف و حدیث‌هایی در مورد نقش ایران در ترانزیت گاز ترکمنستان بر سر زبان‌ها افتاده است.

در هر حال تمام پروژه‌های صادرات گاز ایران در معرض چالش‌هایی قرار دارند. برای مثال «دو برابر شدن» میزان صادرات گاز به ترکیه، کمی اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد و حداقل در کوتاه‌مدت، قابل تحقق نیست.

مقامات ترکیه‌ای می‌گویند گاز ایران، قیمت گرانی دارد (گران‌ترین نرخی که ترکیه وارد می‌کند) و مقامات ایرانی هم تمایل چندانی برای ارائه تخفیف‌های قیمتی ندارند.

در عین حال ترکیه هم مشکلات زیادی برای صادرات گاز از مسیر خود به اروپا دارد (مشکلات اقتصادی، تجاری و حتی رگولاتوری).

شاید به همین دلیل باشد که برخی معتقدند بهترین استراتژی ایران، همانا «کسب سهم» و «کسب نقش» در پروژه «کریدور گازی جنوب»شامل TANAP یا TAP است؛ گو آنکه شرکت «نیکو» حدود 10 درصد در میدان«شاه دنیز» سهم دارد.

همچنین در مورد پروژه‌هایی که به نحوی با کشورهای پاکستان، عمان و هند مرتبط است؛ خواه ناخواه معضلات ژئوپلیتیک رخ خواهد داد.

منظور از TANAP همان خط لوله «ترانس آناتولی» و منظور از TAP نیز خط لوله «ترانس آدریاتیک» است.

اگر ایران با دقت و منطق حرکت کند، آنگاه این امکان وجود دارد که پروژه‌های صادرات گاز ایران، علاوه بر منافع خود، عملا فرصت‌های فراوان دیگری را نیز فراهم بیاورد (مانند توسعه فعالیت‌های تجاری و بازرگانی، ایجاد چشم‌انداز مطلوب برای همکاری‌های اقتصادی، کاهش تنش و افزایش امنیت منطقه‌ای، برقراری و استحکام پیوندهای سیاسی، تنوع بازارهای صادراتی، ایجاد بازارهای جدید در شرق و…).

از منظر سرمایه‌گذاران بین‌المللی، دوران پساتحریم بسیار وسوسه‌انگیز و جذاب است. ایران ثابت کرده که در حوزه پروژه‌های نفتی و گازی، رویکرد خصمانه و ماجراجویانه‌ای ندارد.

اما باید در داخل کشور، به فکر «ترک اعتیاد مصرف انرژی» باشد. شرکت‌ها در صورتی سرمایه‌گذاری می‌کنند که اولا نرخ بازدهی مناسبی داشته باشند و دوما محیط تجاری و سرمایه‌گذاری امن و باثباتی در انتظارشان باشد.

هرچند ممکن است مدل جدید قراردادهای نفتی ایران (IPC)، مدل پیشرفته و خوبی باشد، اما باید در کنار آن به موارد دیگری هم توجه کرد.

از آن جمله می‌توانیم به بوروکراسی، ناکارآیی بخش بانکی، ساختار تامین مالی، چارچوب‌های رگولاتوری، سیستم مالیاتی و موارد دیگر اشاره کرد. مناسبات حاکم بر این بخش‌ها الزاما در ساختار صنعت نفت ایران تعریف نشده، بلکه به سازمان‌های دیگری مربوط است.

بنابراین برای توسعه صنعت گاز در دوران پساتحریم، لازم است تمام سازمان‌ها و ارکان مربوطه، توجه کافی و لازم را نسبت به موارد اشاره شده داشته باشند.

مسلما دوران فوق، فرصت مناسبی برای شرکت‌های ایرانی است تا بتوانند در خارج از کشور فعالیت کرده و تجارب ذی قیمتی از حضور در عرصه‌های جهانی و بین‌المللی کسب کنند.

اینها همگی نمودی از دیپلماسی انرژی است و گذشت زمان نشان خواهد داد که راهبردها و استراتژی‌ها و اساسا دیپلماسی‌های مقامات نفتی ایرانی تا چه اندازه از بوته آزمایش با موفقیت بیرون خواهند آمد.

 

 

 

 

 

انتهای خبر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;