خاطره ای از مهندس شدن
زمانی که داشتم از دوره کارشناسی مهندسی مکانیک فارغالتحصیل میشدم استرس زیادی در خصوص اشتغالم داشتم که پس از جستجوهای فراوان با شرکتی آشنا شدم که هیچوقت از خاطرم نمیرود روزی را که با مدیرعامل شرکت جلسه معارفه داشتم و از من پرسیدند که از تاسیسات چه چیزی میدانی؟
من هم واقعیت را گفتم، تنها بر روی کتاب زرد رنگ مهندس طباطبایی تسلط دارم و مدیرعامل در جواب گفت از صداقتت خوشم آمد از فردا میتوانی در شرکتم مشغول بشوی از آن زمان ۶ سال میگذرد و من از ایشان با تمام وجودم تشکر میکنم بابت این فرصتی که به اینجانب دادند.
خاطره جالب دیگری که دارم این بود که بعد از ۴ سال همکاری روزی مدیرعامل، من را به دفترش فراخواند و به من گفت میلاد جان بهتر است از ماه دیگر به شرکتی با ساختار جدیدی بروی تا تجربیاتت بیشتر بشود و بدان شرکت اینجا خانه خودت هست و برو و با تجربیات بیشتر به خانهات برگرد وقتی این خبر را شنیدم جا خوردم و از درون بهم ریختم برای اولین بار بود که این حس را تجربه میکردم حس تغییر در شغلم، من را مضطرب کرده بود جالب است فردای آن روز یکی از دوستان صمیمی من که در کلاسهای مهندس واصف باهم آشنا شدیم به من پیشنهاد جالبی داد؛ کار در بزرگترین مال خاورمیانه و در آنجا با یک شرکتی افتخار همکاری داشتم و ثمره این همکاری آشنایی با مهندسی فوقالعاده با شخصیت و باوقاری بود که به جوانان ارزش و بها میداد .
ایشان مدیرعامل این شرکت بودند. خاطره قشنگی که درباره ایشان دارم برمیگردد به جلسهای که با شخص ایشان داشتم و رزومه اینجانب را مطالعه کرده بود و به من گفت که رزومهات را دوست داشتم مخصوصاً دورههای که گذراندهای عالی است و ما میتوانیم سالیان سال با هم همکاری داشته باشیم که واقعاً این دورههای مهندسی را مدیون آموزشگاه کاشانه هستم و در آخر از این دو مدیرعامل بزرگوار و تمام مدیرانعامل عزیزی که اجازه میدهند مهندسان جوان وارد بازار کار بشوند و همچنین آموزشگاه فوقالعاده کاشانه که تجربیات فراوانی را در اختیار ما دانشجویانش قرار داد تشکر میکنم.
انتهای خبر