آقای مشعل ایران – ۲

 

به گزارش تاسیسات نیوز، دومین قسمت از مصاحبه جذاب و خواندنی با مهندس سپهری را در زیر می خوانید:

 

 

 

درزمانی که شما کار اجرایی می‌کردید، اساتیدی مانند مهندس مکینتاش اسکاتلندی داشتید که می‌توانستید استانداردهای اجرا را از آن‌ها یاد بگیرید. ولی این به‌خودی‌خود کافی نبود. با توجه به حجم انتشار اطلاعات در آن زمان که خیلی هم زیاد نبود، شما استانداردهای اجرا را از کجا به دست می‌آورید؟

 

 

خیلی از این استانداردها در شرکت فرمان فرمائیان موجود بود. در ضمن من هیچ موقع فراموش نمی‌کنم ،اوایل که من به شرکت آمده بودم آقای مکینتاش دیتیل یک ساختمان بتنی را خودشان کارکرده بودند.

 

 

من به ایشان گفتم که این کار به عهده من است ولی ایشان جواب دادندکه من دیدم شما خیلی سرتان شلوغ است، این کار را خودم انجام دادم. درواقع ایشان بزرگوارانه می‌خواستند کار را به من یاد بدهند.

 

 

 

اگر مشکلی در دیتیل ها به وجود می‌آمد عموماً از دفتر سؤال می‌کردیم و جواب می‌گرفتیم . ابتدا دیتیل را می‌کشیدیم و به آقای مکینتاش ارائه می‌کردیم.

 

 

 

ایشان نیز بعد از تأیید به دفتر می‌فرستادند و آنجا نیز حتماً باید دیده و تأیید می‌شد. درواقع یک پروسه خاصی داشت تا همه‌چیز دقیق ارائه شود تا به مرحله اجرا برسد.

 

 

 

وضعیت حقوق در آن زمان چگونه بود؟

 

 

در اینجا می‌خواهم یک خاطره برای شما بازگو کنم. این خاطره را برای جوانان می‌گویم تا بدانند که ما چه بزرگوارانی در این صنعت داشتیم. من این مسئله را در جلسه هیئت‌مدیره انجمن مکانیک که گروهی از اساتید هستند نیز عنوان کردم.

 

 

 

 

زمانی که من جوان بودم خیلی دوست داشتم که زود به خواسته‌هایم برسم و تحمل من هم در آن زمان کم بود یکی از مسائلی که می‌توانست مرا به خواسته‌هایم برساند، مسئله حقوق بود. من در آن زمان حقوق بالایی دریافت می‌کردم ولی با خودم می‌گفتم که با توجه به کاری که من انجام می‌دهم این حقوق کم است. چون برای رسیدن به خواسته‌هایم بدین شکل می‌خواستم خودم را توجیه کنم و حق را هم به خودم می‌دادم. بنابراین نزد آقای مهندس خلیلی رفتم.

 

 

 

 

من هر چه از بزرگواری ایشان بگویم، کم گفته‌ام. ایشان یک اتاقی داشتند که در جلوی آن مهندسین نقشه‌کشی می‌نشستند و بعد اتاق ایشان قرار داشت. من به ایشان گفتم که عرضی با شما داشتم. ایشان نیز گفتند بگو گفتم: حقوق من کم است و می‌خواهم که شما حقوق مرا بالاتر ببرید.

 

 

 

 

چون با توجه به کاری که انجام می‌دهم حقوق دریافتی من کافی نیست. ایشان سرشان را از روی اوراقی که جلوی‌شان بود و مطالعه می‌کردند، بلند کردند و به من گفتند ((غلط کردی)) و به کارشان ادامه دادند. من در جواب گفتم قربان من که جسارتی نکردم فقط گفتم حقوقم کم است. ایشان دوباره همان جواب را دادند.

 

 

 

 

 

من نیز با توجه به اینکه جوان بودم طبیعتاً خیلی ناراحت شدم. وقتی ایشان این ناراحتی را در چهره من مشاهده کردند به من گفتند (( بنشین)) من نشستم و گفتند که اگر من حقوق تو را اضافه کنم باید در ابتدا حقوق این‌ها را اضافه کنم و با دست مهندسینی که نقشه می‌کشیدند را نشان دادند. من گفتم که کار من ربطی به این‌ها ندارد.

 

 

 

 

ایشان گفتند اگر این‌ها به تو نقشه ندهند تو می‌خواهی چکار کنی؟ گفتم درست می‌فرمایید.

 

 

ایشان گفتند تعدادی از این‌ها در شرکت کوآنتا هم کار می‌کنند . اگر حقوق تو را اضافه کنم باید حقوق این‌ها را نیز اضافه کنم.بعد این‌ها به شرکت خود می‌روند و می‌گویند در شرکت فرمان فرمائیان حقوق ما اضافه‌شده است و بعد آن‌ها مجبور می‌شوند حقوق کارمندان کوآنتا را نیز اضافه کنند.

 

 

 

 

بدین طریق من به کشور خیانت می‌کنم . ببینید این‌ها چگونه عاشق کشور بودند. من حقیقتاً زمانی که به‌عنوان مهندس نمونه کشور انتخاب شدم در دانشگاه شهید باهنر کرمان می‌خواستم این مطلب را بگویم. یادداشت کرده بودم که به جوانان این‌ها را بگویم. می‌خواستم بگویم که درگذشته همه بد نبودند و خیلی از افراد هم بودند که خدمت می‌کردند .

 

 

 

 

خیلی از پروژه‌هایی که امروز در تهران انجام می‌شود، نقشه‌هایش را در آن زمان در دفتر فرمان فرمائیان کشیده بودند و طراحی‌شده بود. متأسفانه یک‌چیزی را فراموش کرده‌ایم. و آن حقیقت است.

 

 

 

 

ما به خاطر اینکه مسئله‌ای خوشایند طرف مقابلمان باشد حقایق را نمی‌گوییم. ما به مجیزگویی عادت کردیم و این تربیت بدی است . من اگر امروز برحسب اتفاق در رأس کار قرارگرفته‌ام باید برای این مسئله شکرگزار حضرت حق باشم.

 

 

 

 

من که با لطف خدا و مالیات مردم امروز به این جایگاه دست‌یافته‌ام. باید خود را مدیون و بدهکارمردم بدانم. من چند وقت پیش همین مسئله رادرکتاب کنفرانس بین‌المللی مکانیک نوشتم و به دانشجوها ارائه کردم .

 

 

 

 

این عزیزانی که از کشور مهاجرت می‌کنند و سرمایه‌های ملی ما هستند، برای رشد علمی آن‌ها میلیاردها تومان هزینه شده و حالا آن‌ها این تجربیات را به‌صورت رایگان در اختیار کشور میزبان قرار می‌دهند.

 

 

 

 

بارها با مسئولان در این زمینه صحبت کرده‌ام. و به آن‌ها متذکر شده‌ام که این جوانان را دریابید و اجازه ندهید این سرمایه‌های ملی به این راحتی از دست بروند. ولی متأسفانه به این مسئله توجهی نشده است.

 

 

 

در آن سال‌ها کوآنتا یک شرکت قدرتمند در زمینه تأسیسات بود. آیا فکر کرده بودید که در کوآنتا مشغول بکار شوید؟

 

 

من باید ابتدا چیزی را خدمتتان عرض بکنم و اینکه زندگی همیشه بر اساس یک اتفاقاتی، مسیر شمارا جهت می‌دهد. در آن سال‌ها دسترسی به اطلاعات بدین شکل نبود. امروز شما با فشار دادن یک دکمه تمام اطلاعات در مورد یک زمینه را به دست می‌آوردید.

 

 

 

 

اگر بخواهید در مورد یک شرکت اطلاعاتی به دست آورید به‌راحتی می‌توانید در مورد تعداد کارمندان، اعضای هیئت‌مدیره و یا حتی سطح سواد هیئت‌مدیره اطلاعاتی را به دست آورید. ولی درگذشته بدین شکل نبود و دسترسی به اطلاعات محدود بود وقتی من دیدم مسیری را که طی کرده‌ام یکی از بهترین‌هاست و مشاور شرکت فرمان فرمائیان هستم به آن افتخار می‌کردم .

 

 

 

 

من هنوز هم بابت همین مسئله به خودم افتخار می‌کنم . روزی پیغامی را توسط یکی از مهندسین که می‌خواستند با ایشان مصاحبه‌ای را ترتیب دهند، به دست ایشان رساندم و پیغام دادم که من یکی از ۴۰۰ کارمند شما هستم که شاید هیچ موقع مرا به یاد هم نیاورید.

 

 

 

 

ولی اگر روزی تصمیم گرفتید که به اینجا بیایید و کار را شروع کنید من باافتخار به‌عنوان کارمندتان در خدمت شما خواهم بود. ما یک‌جور کار می‌کردیم ولی الآن می‌بینم که جور دیگری کار می‌کنند. عرق داشتن و وابسته بودن که امروزه به حلال معروف شده است. معروف شده به نان حلال درآوردن.

 

 

 

 

از جوانان می‌خواهم که به دنبال تحصیل نان حلال باشند و به حقیقت نان حلال فکر کنند . دیگر محیط کار می‌شود محیط عشق ورزیدن و من امکان دارد در محیطی که کار می‌کنم از اخلاق مدیر یا دیگر همکاران خوشم نیاید ولی این نباید باعث شود که من از کارم کم بگذارم باید باکار کرد صحیح و درست نان حلال به دست آورم. این چیزهایی است که ما هیچ موقع به جوانان یاد ندادیم.

 

 

 

 

شما به تهران آمدید و زیست خاور را در زمان انقلاب ساختید . آیا مسائل انقلاب برای شما مشکلاتی را ایجاد کرده بود؟

 

 

بهر حال مشکلاتی را برای ما پدید آورده بود. دقیقاً جلوی زیست خاور شلوغی و راهپیمایی شکل می‌گرفت . ما هم در راهپیمایی بودیم. ولی من حتی شنیده بودم که از سه‌راهی زانو بمب درست می‌کنند. لذا تمام سه‌راهی زانوها را به انباری منتقل کردیم و از دسترس دورنگه داشتیم.

 

 

 

 

 

ما امانت‌دار بودیم. در کنار زیست خاور یک سینما بود که در آن زمان توسط مردم به آتش کشیده شد . متأسفانه تخریب در هر جهتی که باشد تخریب است . حفظ سرمایه‌ها در هر موقعیتی باید یک اصل باشد. ما عموماً زود احساساتی می‌شویم. فکر می‌کنیم که با از بین بردن موضوع مسئله حل می‌شود . ما اگر صورت‌مسئله را پاک‌کنیم که چیزی درست نمی‌شود.

 

 

کارفرمای زیست خاور در آن زمان چه کسی بود؟

 

 

فکر می‌کنم مرحوم باباجانی بودند. بعدازآن بانک تجارت شریک شدند

 

 

 

از زمانی که به تهران آمدید برایمان بگویید.

 

 

زمانی بود که پروژه‌های بزرگ همه مانده بودند و پیمانکاران تأسیساتی هم محدود بودند. پیمانکارانی که بتوانند کارهای بزرگ انجام دهند واقعاً انگشت‌شمار بودند. شرکای من در زیست خاور همگی افرادی بودند که پروژه‌های بزرگی را انجام داده بودند و با این نوع کار آشنایی کامل داشتند.

 

 

 

 

یکی از کارهایی که ما در آن زمان انجام دادیم کارگاه مرکز پزشکی ایران بود که امروزه در نزدیکی بیمارستان میلاد قرار دارد. از دیگر پروژه‌هایی که می‌توانم نام ببرم بل هلی‌کوپتر بود که یکی از پروژه‌های بزرگ در اصفهان بود. من به‌عنوان سرپرست کارگاه به آنجا رفتم و از افتخارات من کار در این پروژه بود.

 

 

 

 

سالنی به طول حدود ۳۰۰ متر و به ارتفاع ۲۴ متر در این پروژه بود که ما در ارتفاع ۲۴ متری لوله‌کشی می‌کردیم. حساسیت کار در این پروژه با توجه به نوع لوله‌هایی که بکار می‌بردیم بسیار بالابود چراکه اگر درجایی یک میلی‌متر اشتباه می‌کردیم این اشتباه در پایان کار خود را نشان می‌داد و تصمیم گرفتیم که در برهه‌ای از زمان کار تولید را شروع کنیم.

 

 

 

 

یعنی هم‌زمان که کار اجرا را انجام می‌دادید کار تولید را شروع کردید؟

 

 

بله در ابتدا یک شرکت تأسیس کردیم و چون ازلحاظ مالی توان بالایی نداشتیم با بانک صادرات که در آن زمان بانک استان نام داشت شریک شدیم. البته قبل از اینکه این شرکت را تأسیس کنیم من سالنی را در نزدیکی تهران گرفته بودم و در آنجا دیگ و سولار تولید می‌کردم.

 

 

 

 

 

ورق‌ها را رنگ مشکی می‌زدیم و دیگ تولید می‌کردیم اولین باری که از این دیگ‌ها آب گرم گرفتیم را هیچ موقع فراموش نمی‌کنم. دستم را زیر پنل گرفته بودم پنلی که خودم تولید کردم و از آن‌طرف دستم را با آب گرمی که بیرون می‌آمد و ۴۰ تا ۵۰ درجه دما داشت، می‌شستم. این برای من واقعاً لذت داشت.

 

 

 

شما پنل را تولید کردید و بعدازآن به سمت تولید مشعل رفتید؟

 

 

بله من مجوز دیگ سازی را گرفتم که بعدازآن دیگر ادامه ندادم و به سمت تولید مشعل رفتم.

 

 

 

 

چطور شد که تولید مشعل را انتخاب کردید؟

 

 

در سرمایش و گرمایش صرف‌نظر اینکه از دستگاه‌های تراکمی استفاده شود مشعل محوریت دارد. در حقیقت مشعل نبض موتورخانه است. شما اگر یک مشعل خوب و باکیفیت را برای موتورخانه انتخاب کنید، ضریب دریافت انرژی حرارتی را بالابرده‌اید.

 

 

 

 

درنهایت دریافت حرارتی و برودتی بالا می‌رود بر این اساس ما در جهت تولید مشعل قدم برداشتیم البته با خرید تکنولوژی از خارج، مشعل یک صنعت پیچیده است. تکنولوژی را خریداری کردیم آن‌هم از ارتلی سوئیس که آن زمان یکی از بهترین‌ها و شاید هم بهترین برند در دنیا بود.

 

 

 

 

 

شما درچه سالی پارس مشعل را افتتاح کردید و اولین محصول را در چه سالی تولید کردید؟

 

 

ما پارس مشعل را در سال ۱۳۶۰ افتتاح کردیم و اولین محصول را در سال ۱۳۶۱ تولید کردیم. البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست. در سال ۱۳۶۱ ما تعدادی از مهندسین دانمارکی و سوئیسی را به کارخانه آورده بودیم که به کارگران ما آموزش بدهند. بعدازاین که آموزش‌ها به پایان رسید ما با این کارگران بر سر مسائلی به مشکل خوردیم.

 

 

 

 

 

آن‌ها پس از آموزش‌ها، دچار غرور و توهم شده بودند. به آن‌ها گفتم یا همگی در دست هم کار را ادامه می‌دهیم یا اینکه همگی را اخراج می‌کنم، آن‌ها با من و پیشنهاد‌های من کنار نیامدند و من مجبور شدم که همه آن‌ها را اخراج کنم آن‌ها هم تهدید کردند که می‌روند و شکایت می‌کنند یکی از دوستان را با یک دستگاه وانت به اصفهان فرستادم تا چند کارگر ساده را با خود بیاورد. به تعدادی از دوستان در تهران تماس گرفتم و گفتم اگر جوان دیپلمه‌ی بیکار دارید به من معرفی کنید.

به کارمندان بانک زنگ زدم و گفتم اگر در اقوامتان دیپلمه بیکار می‌شناسید به من معرفی کنید با آقای مهندس باریا تماس گرفتم و به ایشان گفتم که به اصفهان بیایید و من به شما احتیاج دارم.امروز نزدیک به ۳۸ سال است که ایشان برای من کار می‌کنند . ایشان تمام آن دوره‌ها را دیده بود و به کارگرانی که ما تازه استخدام کرده بودیم آموزش داد و همه این دوره‌ها در عرض ۸ تا ۱۰ روز به پایان رسید.

 

 

 

 

از طرفی به من فشار می‌آوردند که ماقبل از ۲۲ بهمن تولید را انجام دهیم. خلاصه با کمک خداوند اولین محصول در تاریخ ۲۰ بهمن‌ماه ۱۳۶۱ حدود ساعت ۱۱ صبح تولید شد و من این مشعل را بغل کرده بودم و گریه می‌کردم. این اولین مشعلی بود که در کارخانه ما اسمبل شده بود. با عنایت خداوند اگر انسان تصمیم بگیرد قادر به انجام هرکاری خواهد بود. ما خدا را در خیلی از مواقع کوچک می‌بینیم. خداوند بسیار عظیم است. او به ما کمک کرد و ما با تلاش پرسنل موفق به انجام این کار مهم شدیم.

 

 

ادامه دارد…

انتهای خبر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;