آقای سرما – ۳

 

به گزارش تاسیسات نیوز، در ذیل سومین قسمت از مصاحبه با آقای دکتر نائینیان را می خوانید.




س: آیا شما در این چند سال یعنی تا سال ۱۳۶۶ تدریس می‌کردید؟

 

 

ج: بله. من در دانشگاه فنی مهندسی که الآن دانشگاه خواجه نصیر نام دارد مشغول به تدریس بودم. البته با دروسی که آقایان تدوین کرده بودند اختلاف زیادی داشتم. دوستان جدیدی که آمده بودند می‌گفتند موسوی ترمودینامیک صنعتی درس می‌دهد، در حالیکه برنامه وزارت علوم ترمودینامیک کلاسیک است. همین مسئله باعث شد که دانشجویان به من مراجعه کنند و از من بخواهند که ترمودینامیک کلاسیک به آن‌ها درس دهم.





به همین خاطر من مجبور شدم آن‌ها را در یک سالن جمع کنم و این مسئله را برایشان تشریح کنم. به آن‌ها گفتم من که نمی‌توانم قانون ترمودینامیک را عوض کنم. فقط فرق ترمودینامیک کلاسیک با صنعتی در این است که من وقتی بخواهم سیکل اتو را بگویم بدین شکل نمی‌گویم بلکه می‌گویم یک موتور بنزینی به این شکل کار می‌کند.





بعد می‌گویم این موتورهای بنزینی ایده‌شان را از کجا گرفته‌اند و جواب آقای اتو است. ترمودینامیک کلاسیک فقط می‌گوید سیکل اتو، سیکل دیزل و کاری ندارد که شما در بیرون با این سیکل چه‌کاری می‌خواهید انجام دهید. این فرق ترمودینامیک صنعتی با کلاسیک است.

 

 

 

من که نمی‌توانم قانون اول و دوم ترمودینامیک را تغییر دهم. من اگر بخواهم سیکل یک کمپرسور را بازگو کنم، اول طرز کار کمپرسور را می‌گویم و عنوان می‌کنم که از این قسمت‌ها تشکیل‌شده است. شما یک دید اولیه نسبت به کمپرسور پیدا کنید. آنگاه می‌توانم در مورد سیکل کمپرسور توضیح دهم. من در سال ۱۳۷۵ کتاب ترمودینامیک مهندسی که دوجلدی بود را تألیف کردم. همین مسائلی که گفتم مرا به این نامگذاری رساند که یک مهندس باید این ترمودینامیک را بخواند حالا چه صنعتی باشد چه کلاسیک.





س: برگردیم به سال‌های قبل. از شما خواسته بودند که در تدوین و برنامه‌ریزی آموزشی دانشگاه مشارکت داشته باشید. می‌شود توضیح دهید.

 

 

ج: تعدادی از دوستان من از جمله مرحوم مهندس سرزعیم و مهندس نبوی روی خود خودرو کار می‌کردند و من به همراه مهندس حاج سقطی، دکتر سعیدی و مهندس دانشیان روی تاسیسات کار می‌کردیم. البته ما سه رشته را تنظیم کردیم. یک‌رشته تاسیسات حرارتی و برودتی، کارشناسی تبرید و تهویه، رشته دیگر کارشناسی آب‌رسانی و گازرسانی شهری و بین‌شهری و رشته دیگر تاسیسات نیروگاه‌ها بود که این را در حال حاضر شهید عباسپور پیاده می‌کند. این سه رشته و گرایش به عهده ما گذارده شد.





مرحوم مهندس سرزعیم و مهندس نبوی روی خودرو کار می‌کردند که در حال حاضر دانشگاه علم و صنعت آنرا پیاده می‌کند و در واقع یادگار استادان خودش بود. چون مرحوم مهندس سرزعیم و مهندس نبوی استاد دانشگاه علم و صنعت بودند. رشته تاسیسات حرارتی و برودتی را قرار شد که دانشگاه علم و صنعت پیاده کند چون من در دانشگاه خواجه نصیر تنها بودم و مهندس دانشیان و مهندس حاج سقطی به همراه چند استاد دیگر در علم و صنعت بودند. علاوه بر اینکه دانشگاه علم و صنعت از نظر امکانات آزمایشگاهی و کارگاهی از دیگر دانشگاه‌ها در وضعیت مطلوب‌تری قرار داشت. در واقع دانشگاه علم و صنعت به‌صورت کارگاه بود که مرحوم مهندس نوربخش این دانشگاه را تأسیس کرد. البته ایشان دانشگاه کار را نیز تأسیس کرده بود.

 

 

 

 

آن‌ها امکانات کارگاهی خوبی داشتند و در بحث تهویه یکی از وسایل کولر است که در دانشگاه وجود داشت. کارگاه ورق‌کاری و جوشکاری داشتند. یک آزمایشگاه تهویه خوب در آنجا بود. قرار شد که دانشگاه علم و صنعت اولین دوره را پیاده کند و آن‌ها این کار را انجام دادند و یک دوره دانشجو تربیت کردند. در این بین قرار شد که من با آن‌ها همکاری کنم و دو درس تبرید را تدریس کنم. همین امر اتفاق افتاد و من دو ترم به علم و صنعت می‌رفتم و دو درس مربوط به تبرید را می‌گفتم.





در واقع من در آنجا استاد مدعو بودم. حتی دکتر سعیدی هم از دانشگاه شریف به‌صورت استاد مدعو به علم و صنعت می‌آمدند و یک‌ترم تدریس می‌کردند. قرار بر این شد که این رشته در یک دانشگاه پیاده شود و علم و صنعت به‌عنوان پایلوت انتخاب شد تا رشته‌ای که مورد نیاز کشور است در سیستم آموزش عالی جا بیفتد؛ اما آقای ملاباشی به‌عنوان رئیس دانشگاه علم و صنعت انتخاب شد و آقای مهندس دانشیان و مهندس حاج سقطی و چندین استاد دیگر که در دانشگاه علم و صنعت فعالیت داشتند همگی را بازنشسته کردند. این اتفاق در سال‌های ۱۳۶۷ و ۶۸ رخ داد. اختلاف‌سلیقه‌ای که بین اساتید بوجود آمده بود باعث شکل گرفتن این اتفاق شد.





این اساتید بازنشسته شدند و دانشگاه نتوانست دوره بعدی را برگزار کند. البته این دوره به شعبه دیگر دانشگاه در شهر اراک منتقل شد و به علت نبود امکانات و اساتید این دوره در آنجا نتوانست پیاده شود. به‌عنوان‌مثال ما در علم و صنعت دروس تبرید، دو آزمایشگاه و دو کارگاه گذاشته بودیم که جمعاً هشت واحد می‌شد. دو درس تهویه گذاشته بودیم که هر کدام چهار واحد بودند به همراه دو کارگاه و دو آزمایشگاه. ما می‌خواستیم که فارغ‌التحصیلان این دوره هر کدام‌یک متخصص شوند. این دوره متأسفانه پا نگرفت. امروزه در صنعت تاسیسات هر کس ساز خود را می‌زند و یک وحدت رویه مشخص وجود ندارد.





س: بعد از انقلاب وضعیت کاری شما به چه شکل بود؟

 

 

ج: بنده تا مرداد ۱۳۵۸ در شیلات مشغول به کار بودم. بعداً به من پیشنهاد شد به سازمان گسترش خدمات بازرگانی که وابسته به وزارت بازرگانی بود بروم. با این پیشنهاد موافقت کردم و به آنجا منتقل شدم. در سازمان گسترش خدمات به‌عنوان مدیر دفتر طرح و برنامه سردخانه‌های کل کشور مشغول به کار شدم. در ضمن اینکه آن مسئولیت را عهده‌دار بودم به‌عنوان ناظر فنی شرکت بار و انبار نیز انتخاب شدم.

 

 

 

سردخانه‌های دولتی که با سرمایه‌گذاری دولت راه‌اندازی شده بودند به شرکت بار و انبار سپرده‌شده بود. یکی از آن سردخانه‌ها، سردخانه اتوماتیک ده هزار تنی تهران بود و با اینکه ساخته‌شده بود هنوز به بهره‌برداری نرسیده بود. چون امکانات راه‌اندازی مثل برق و غیره هنوز فراهم نشده بود. سردخانه‌های دیگر، سردخانه کیش، سردخانه پنج هزار تنی بندرعباس، سردخانه پنج هزار تنی ابوموسی و شش سردخانه استان سیستان و بلوچستان که همگی سردخانه‌های دولتی بودند. در این بین شش سردخانه استان سیستان و بلوچستان در حال زوال (کارکرده و قدیمی) بودند و سردخانه‌های بندرعباس و ابوموسی و کیش باید راه‌اندازی می‌شدند. شخصی به نام آقای دکتر طوبی، سردخانه‌های بندرعباس و ابوموسی و کیش را داشت و ژاپنی‌ها سردخانه اتوماتیک تهران را ساخته بودند که در حال حاضر سردخانه شهید فصیحی نام دارد.





س: اگر در طراحی این سردخانه‌ها ایراداتی وجود داشت، اصلاح می‌کردید؟

 

 

ج: بله. به‌عنوان‌مثال در طراحی سردخانه ده هزار تنی تهران اشکلاتی وجود داشت که در طراحی مجدد آن اصلاحاتی را انجام دادیم و رفع ایراد کردیم. مسئولیت فنی این سردخانه‌ها به من سپرده‌شده بود تا آن‌ها را به پایان برسانم. چون اکثر این‌ها نیمه‌کاره مانده بود. در ابتدا جهت سردخانه‌های سیستان و بلوچستان یک گروه تشکیل دادم به نام گروه تعمیرات و سرویس.





یکی از دانشجویان سابق خودم به نام آقای مهندس حقیقی را آوردم و اکیپی را تشکیل دادیم به نام گروه تعمیرات و سرویس سردخانه‌های دولتی. اول از سردخانه‌های چابهار شروع کردیم و سردخانه‌های آنجا را سرویس کردیم. اجناس لازم برای قطعاتی که باید تعویض می‌شد را خریداری کردیم. اتاق‌هایی که عایق‌بندی‌شان از بین رفته بود دوباره عایق‌بندی شد و این سردخانه‌ها مجدداً راه افتاد. پیمانکار سردخانه بندرعباس را وادار کردیم تا سریع‌تر کار را به پایان برساند.





سردخانه ابوموسی را در زمان جنگ تحویل گرفتیم. حالا باید کسی را در سردخانه ابوموسی می‌گذاشتیم. به من از طرف سازمان گسترش مأموریت دادند که بروم و این سردخانه را به نهادی یا ارگانی ببخشم. این مأموریت از طرف مرحوم امین نژاد و مهندس کاظم پور اردبیلی که مدیرعامل سازمان گسترش بود به من واگذار شد. در ابتدا به سراغ نیروی دریایی رفتم و از آن‌ها خواستم که این سردخانه را تحویل بگیرند و در مقابل یخی که صیادان احتیاج دارند را به آن‌ها بدهند. آن‌ها عنوان کردند به دلیل کمبود نیرو قادر نیستند سردخانه را تحویل بگیرند. به سراغ نیرو هوایی رفتم. آن‌ها گفتند که سردخانه کیش را قبول می‌کنند ولی ابوموسی را نمی‌خواستند. به‌هرحال کسی حاضر نبود این سردخانه را تحویل بگیرد لذا خودم مجبور شدم از تهران تکنسین‌هایی را آموزش دهم و به ابوموسی بفرستم تا از سردخانه‌ها نگهداری کنند.




س: گویا در سردخانه اتوماتیک هم مشکلاتی وجود داشت.

 

 

ج: در رابطه با سردخانه اتوماتیک تهران حقیقت امر این بود که ژاپنی‌ها از راه‌اندازی آن به‌نوعی مأیوس شده بودند. در سال ۱۳۶۱ چون جنگ شروع‌شده بود لذا از ما خواستند که این سردخانه باید هرچه زودتر تمام شود. برای این سردخانه چاه آب‌زده بودیم، منبع گذاشته بودیم، تعدادی ساختمان اداری ساخته بودیم ولی برق را مشکل داشتیم. اداره برق تهران می‌گفت کابل برق باید از زیر راه‌آهن رد شود. باید تا نزدیک کرج برویم و از آنجا برای شما کابل بکشیم.





در این بین اگر هر کجای کار کابل‌ها را قطع کنند یا مشکلات دیگری پدید آید اداره برق تهران مسئولیتی را متوجه خود نمی‌دانست. وقتی چنین شد به اداره برق شهریار رفتیم. در آنجا یکی از دانشجویان سابق من مسئول اداره برق شهریار شده بود. مشکل خود را مطرح کردیم و ما گفتیم که می‌خواهیم از شهریار تا قلعه حسن خان کابل‌کشی کنیم. مسئول اداره برق شهریار به من گفت که این کار توجیه اقتصادی ندارد و من نیز گفتم که چاره‌ای ندارم و شما چگونه می‌توانید به ما کمک کنید.





ایشان گفتند ما کابل به‌اندازه کافی داریم ولی من چنین اجازه‌ای را ندارم که این کابل‌ها را به شما بدهم. شما باید به‌نوعی با کمک نیروهای امنیتی بیایید و کابل‌ها را ببرید. با اینکه من اهل این حرف‌ها نبودم ولی چاره‌ای نیز نداشتم. به وزارت بازرگانی رفتم و از آن‌ها تقاضای نیرو کردم. آن‌ها نیز ۶ نفر از نیروهای کمیته را به من دادند. به چند مهندس که در بار و انبار استخدام کرده بودم گفتم چون احتمال دارد که شهرداری از انجام کارها جلوگیری کند شما باید بروید و هر کدام ۳۰ کارگر استخدام کنید و در دو شیفت ۸ ساعته باید این کار انجام شود.





در روزهای پنج‌شنبه و جمعه که شهرداری تعطیل است ما باید کابل را از شهریار به قلعه حسن خان بکشیم. با کمک نیروهایی که وزارت بازرگانی در اختیار ما گذاشته بود به اداره برق شهریار رفتیم و از آن‌ها خواستم که درب انبارها را باز کنند. خلاصه اینکه ما در طی مدت دو روز کابل را کشیدیم و خاک ریختیم و تا پست برق ادامه دادیم. بعد از آن کنتور گذاشتیم و برق را راه‌اندازی کردیم. بعد از این کار به ژاپنی‌ها زنگ زدم و به آن‌ها گفتم که همه‌چیز آماده است.





در ابتدا باورشان نمی‌شد چون این‌ها چهار سال می‌آمدند و می‌رفتند ولی از برق خبری نبود. خلاصه اینکه ژاپنی‌ها دو کارشناس فرستادند و ما آب و برق را در اختیارشان گذاشتیم و گفتیم که حالا سردخانه‌ها را راه‌اندازی کنید و سردخانه‌ها را راه‌اندازی کردند.




س: سردخانه مشکلی نداشت؟

 

ج: به آن‌ها گفتیم که سردخانه‌ها دو اشکال دارند و اول اینکه شما رطوبت زن‌ها را قبل از اواپراتورها تعبیه کردید. این باعث می‌شود که دستگاه شما رطوبت را به‌طور دقیق نشان نمی‌دهد. البته ژاپنی‌ها با آن مخالفت کردند و ما مجبور شدیم که امتحان کنیم. وقتی یک اتاق را روشن کردیم رطوبت زن عدد ۹۴ درصد را نشان می‌داد.





آن‌وقت با ترموتر دستی رطوبت را اندازه‌گیری کردیم که عدد ۷۳ درصد را نشان می‌داد. به این دلیل ایراد دارد که وقتی وارد اواپراتور می‌شود رطوبتش گرفته می‌شود و تمام رطوبت زن‌های شما باید بعد از اواپراتور تعبیه گردد و البته ژاپنی‌ها در این زمینه مخالفتی نکردند و آن را قبول کردند. سقف سردخانه اتوماتیک تهران دو موتورخانه داشت. چون ارتفاع آن‌ها ۱۴ متر است. این سردخانه جهت کالا چینی است و به‌صورت قفسه‌بندی ساخته‌شده است.





س: آیا ساخت این سردخانه توجیه اقتصادی داشت؟

 

ج: آقای مهدوی زمانیکه وزیر بازرگانی بودند به ژاپن می‌روند و نمونه این سردخانه را در توکیو می‌بینند. سپس دستور می‌دهند که عین همین سردخانه در تهران ساخته شود. این سردخانه مناسب میدان ونک بود، چون در آنجا زمین گران است و باید از ارتفاع استفاده شود. در هر باکس حدود یک‌تن کالا جا می‌گیرد. هر فرد یک کارت دارد و کالا را در قفسه‌ای جای می‌دهد. بعد از گذشت مدت‌زمانی باز کارت را می‌کشد و کالای خود را برمی‌دارد. این سردخانه به درد سوپرمارکت‌ها می‌خورد. چون هر کس کالای خود را در یک باکس می‌گذاشت و هر موقع که می‌خواست کارت می‌زد و کالای خود را خارج می‌کرد.

 

 

 

 

این سردخانه در زمانی ساخته‌شده که زمین در قلعه حسن خان متری یک تومان است و اینجا دیگر احتیاجی نبود که از ارتفاع استفاده می‌کنند ولی به‌هرحال چاره‌ای نبود و سردخانه ساخته‌شده بود چون پنج هزار تن یکجا زیر صفر بود و سردخانه هم باید مدام کار می‌کرد. هزینه نگهداری سردخانه خیلی بالا بود. قرار بر این بود که ما ده تکنسین را به ژاپن بفرستیم تا یکسال آموزش ببینند جهت اداره قسمت‌های مختلف سردخانه و برای راه‌اندازی سردخانه ژاپنی‌ها یک لیست ۲۵ نفره دادند که آن‌ها باید حضور داشته باشند.





خیلی برای من جالب بود که در این لیست ۲۵ نفره، دو نفر متخصص ابزار وجود داشت. پرسیدم که کار این مهندس ابزار چیست؟ گفتند وقتی مکانیک می‌خواهد سر کمپرسور را باز کند به او می‌گوید برای این کار از چه آچاری استفاده کند. این لیست ۲۵ نفره را من قبول نکردم و در نهایت قرار شد که چهار نفر به ایران بیایند.




س: ایراد دوم سردخانه چه بود؟

 

ج: ایراد دوم ژاپنی‌ها این بود که آن‌ها ۵ عدد یونیت گذاشتند در طبقه دوم برای هوای زیر صفر و ۵ عدد یونیت هم گذاشتند در طبقه پایین. موتورخانه‌ای که در طبقه پایین بود در واقع سیستم تهویه بود یعنی هوا را می‌گرفتند و از این موتورخانه خنک می‌کردند و به‌وسیله کانال داخل اتاق می‌فرستادند. اواپراتورها داخل اتاق نبود. طبقه بالا از وسط اتاق هوا را می‌گرفت از طریق موتورخانه خنک می‌کرد و به‌وسیله کانال هوا را به بالا پخش می‌کرد.





به آن‌ها گفتم برق یکی از این یونیت‌ها را قطع کنید تا کار نکند. در نتیجه لوله دیفراست یخ می‌زند. آن‌ها در ابتدا قبول نداشتند ولی وقتی برق یکی از یونیت‌ها را قطع کردند حدود هشت ساعت طول کشید تا لوله یخ بزند. البته کار ژاپنی‌ها در زمینه‌های مختلف درست بود. به‌عنوان‌مثال شیرهایی را که باید در آنجا کار می‌گذاشتند، شیرهایی به وزن دو تن بود. این‌ها را به‌وسیله یک هواپیمای اختصاصی به ایران انتقال دادند. هجده شیر دو تنی را در طول مدت سه روز به ایران فرستادند. سپس شیرها را در جای مخصوص خود نصب کردند.






انتهای خبر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;