بحران آب و فرصت‌سوزی تاریخی

بحران آب و فرصت‌سوزی تاریخی

از دهه‌ها پیش که خشکیدن تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور آغاز شد تا امروز که کارگروه نجات ارومیه امیدها را ناامید می‌کند، توصیه خبرگان پیاپی به دیوار آهنی برخورد کرده است.

 

 

 

 

به گزارش تاسیسات نیوز، کارگزارانِ عاشقِ ساخت‌وسازهای ناسازگار با بوم، باوجود جنگ جناحی ظاهری، در اتحادی پنهان گوششان را هم با بتن مسلح پوشانده‌اند و به‌قول اهالی رشته سازه «لاینینگ» کرده‌اند. آنها به طرح‌های پردرآمد و ناپاسخگو مانند انتقال از خزر، ارس، کارون یا سدسازی، راهسازی، شهرک‌سازی ناسازگار با موازین بوم‌شناختی و مغایر با توسعه پایدار سرگرمند. آنها طبیعت شکننده و بوم‌سامانه‌های بسیار مهم این سرزمین را جولانگاه ناسازگارترین ساخت‌وسازها کرده‌اند و ما در عالم سیاست‌زدگی و سینه‌چاک‌کردن برای این جناح یا کوبیدن آن جریان، در دفاع از طبیعت سرزمینمان ناکوک مانده‌ایم و عملا آنها را برنده میدان کرده‌ایم.  بحران آب آشکار است، از خشکیدن رودها، دریاچه‌‌ها، تالاب‌ها با سدسازی و انتقال، آشکار است از افت خطرناک سفره‌های زیرزمینی. بحران آب آشکار است از مصرف زیاد آب در این سرزمین کم‌‌آب و آلودگی شدید آن، از ساخت‌وسازهای ناشیانه فارغ از تامین، فارغ از تدبیر برای کاهش مصرف و فارغ از بازچرخانی آب. بحران آب آشکار است از تهی‌شدن سدها و بهای رایگان آب برای توانگرترین و نامولدترین اقشار کلانشهرها در سرزمینی با منابع بسیار محدود آب.  جناح‌های سیاسی می‌آیند و می‌روند و مهندسان و فن‌سالاران شرکت‌های مشاور، پیمانکار، کارفرما، ناظر دولتی – خصوصی به تخریب سرزمین ادامه می‌دهند. هرگاه سروصدا بلند می‌شود دیوانسالاران و مهندسان همه‌چیز را به گردن طبیعت یا مردم بومی بدون وکیل‌مدافع می‌اندازند. یا جبران اثرات ناسازگار شش دهه برنامه‌‌های متمرکز نسخه‌پیچی‌شده در پایتخت را به «طرح‌بالادستی» و «آمایش» واگذار می‌کنند گرچه تجربه 40ساله آمایش نشان داده که آمایش هم ادامه برنامه‌ریزی‌های متمرکز نسخه‌پیچی‌شده در پایتخت است.

مدیریت و برنامه‌‌ریزی متمرکز

مدیریت بد، دخالت ناشیانه دیوانسالاران در شیوه تولید و زندگی جوامع بومی و زیست‌بوم‌های گوناگون به کمک برنامه‌ریزی متمرکز است که به نابودی بخش بزرگی از بوم‌سامانه‌های حیاتی کره‌زمین و نابودی گونه‌ها انجامیده است. برنامه‌ریزی متمرکز با تصمیم‌گیری کارگزاران دولتی – خصوصی پایتخت انجام می‌شود که تخریب جدی زیستگاه‌های کره‌زمین را دربرداشت.  در ایالات‌متحده، قانون تشکیل اداره عمران اراضی Reclamatio Act در 1902 برای اجرای برنامه‌های متمرکز عمران و مدیریت آب به تصویب رسید و این اداره (USBR)، در 1918 ساخت سد هوور برای مهار آب کلرادو را پیشنهاد کرد که از سوی رسته مهندسی ارتش آمریکا، ACE، ساخته و در 1935 آبگیری شد. کلرادو از کوه‌های راکی سرچشمه می‌گرفت، دوهزارو330کیلومتر طول داشت و به خلیج باجاکالیفرنیا در مکزیک می‌ریخت. برنامه‌ریزی متمرکز و ساخت 29 سد بزرگ، کلرادو را به «پرسدترین، پرمساله‌ترین و پرتعارض‌ترین رودخانه جهان» تبدیل کرد. سازمان عمران دره تنسی (TVA) نیز از 1930 برنامه‌ریزی توسعه با سدسازی روی رودخانه تنسی را برعهده گرفت و بیش از 30 سد در این دره ساخت. در شوروی سابق برنامه گوسپلان، همراه با برنامه انرژی و برنامه‌های پنج‌ساله توسعه و عمران، نسخه‌پیچی از پایتخت برای همه مناطق گوناگون امپراتوری بزرگ روسیه را از 1919 آغاز کرد. سدسازی ژرف‌اندیشی‌نشده روی سیحون (سیردریا) و جیحون (آمودریا)، بخشی از برنامه‌های متمرکزی بود که به خشکیدن دریاچه آرال بزرگ‌ترین دریاچه آب شیرین جهان انجامید و پیامدهای ناسازگاری برای جوامع بومی و محیط‌زیست پدید آورد.

چین برنامه‌ریزی‌ متمرکز را پس از انقلاب 1949 آغاز کرد. سدسازی بی‌رویه، شکست سدهای هنان، ساخت سد پرمساله سه گلوگاه  three gorges روی رود یانگ‌تسه و… نمادهایی از این برنامه‌های مخرب طبیعت و محیط‌زیست به‌شمار می‌روند.  «رودهای خاموش»[1] تجربه مدیریت بد در جهان با برنامه‌ریزی‌های متمرکز در سراسر دنیاست که پتریک مک کالی سردبیر نشریه معتبر رودهای جهان آن را نوشت. وی در کتابش طرح‌های سدسازی و انتقال آب در سراسر جهان را تشریح و ارزیابی کرد و اثرات محیطی و اجتماعی و اقتصادی آنها را به نقد کشید. برنامه‌ریزی متمرکز عموما در مراکز حکومتی از سوی کارگزاران دولتی/ خصوصی با پشتیبانی قوای سه‌گانه نوشته می‌شود. ویژگی‌های برنامه و به‌ویژه اثرات و پیامدهای حقیقی اجتماعی، زیست‌محیطی و اقتصادی آن در دسترس مردم بومی گذاشته نمی‌شود و سهم مردم پیامدهای ناسازگاری است که به کاهش تولید و درآمد یا ازدست‌رفتن منابع موروثی‌شان می‌انجامد.  آمایش از مصدر آمودن و آماده‌کردن، در دهه‌های 60 و 70میلادی برای برنامه‌ریزی متمرکز فضایی programme spatial یاamenagement du territoir، یا برنامه‌ریزی سرزمینterritory planning به‌کار گرفته شد. «… مجموعه عملیاتی که بخش خصوصی یا بخش عمومی به‌منظور مهیاکردن پهنه یک سرزمین برای زندگی بهتر انجام می‌دهند. …»[2]. آمایش با داعیه برنامه‌ریزی بوم‌شناسانه همان ماهیت تصمیم‌گیری متمرکز را داشت و پیش از دهه1350 در ایران فعال شد.  برنامه‌ریزی متمرکز تغییرات ناسازگار و خطرناکی در کالبد کره خاک پدید آورد و از دهه1960 نقد شد. گروهی از استادان دانشگاه واشنگتن آمریکا و از آن میان محمدتقی فرور اصطلاح «فناوری‌های نسنجیده»[3] را برای این برنامه‌ها و دستکاری‌های ناشیانه به‌کار گرفتند. اسناد همایش استکهلم، دستور 21همایش ریودوژانیرو1992، اسناد همایش‌های 2002 ژوهانسبورگ و 2012 ریو، تصمیم‌گیری کارگزاران دولتی پایتخت‌نشین را نقد کردند. توانمندسازی جوامع بومی و احیای روش‌های بومی تصمیم‌گیری، در دستور کار برنامه توسعه و محیط زیست سازمان‌ملل قرار گرفت. توقف نسخه‌پیچی از مراکز به ضرورت نجات کره زمین بدل شد.

برنامه‌ریزی متمرکز در ایران: پیامدها

در ایران پس از 1332 برنامه‌ریزی متمرکز با به‌کارگیری بازوهای دولتی و خصوصی گسترش زیادی یافت. طرح آمایش نیز از دهه1350 به آن کمک کرد و دهه‌هاست چه پیش از انقلاب اسلامی و چه در کنار و بالادست 11دولت پس از انقلاب حضور داشته[4] است. دستاورد دهه‌ها برنامه‌ریزی متمرکز در کشور:

1) پیدایش کلانشهرهای آلوده، پرازدحام، سامان‌ناپذیر و پرمعضل به‌جای شهرباغ‌ پایدار و خودکفای ایرانی به‌کمک سدسازی و انتقال آب کشاورزان به شهرها

2) خشکیدن بیش از صدرود اصلی و مهم کشور از کارون قابل کشتیرانی تا زاینده‌رود همیشه جاری با سدسازی‌های ناکارآمد، پرهزینه، ناسازگار با اقلیم، با چشم‌پوشی بر تجربه ملی چندین‌صدساله کنارگذاری سدسازی به سبب تبخیر شدید آب

3) تخریب قنات، سامانه هوشمند و پرارزش ملی که آبراهه‌های زیرزمینی را برای گسترش کشاورزی به‌کار می‌گرفت و آب را از ده‌هاکیلومتر دورتر بدون تبخیر به کشت می‌رساند. قنات با حمایت فائو و یونسکو در جهان گسترش می‌یابد و ما اشتباهات آشکار دیگران را تقلید می‌کنیم.

4) تخلیه سفره‌های آب زیرزمینی و افت خطرناک سطح زمین در بیش از 200دشت کشور

5) شهرک‌سازی مخرب معماری-شهرسازی درخشان ایرانی که تغابنی مستحق خون‌گریستن است.

6) ساخت‌وسازهای مغایر با توسعه پایدار مانند برج‌های مسکونی و غیرمسکونی و هتل‌‌های چندصدطبقه، پارک‌های آبی به‌شدت ناسازگار با اقلیم و بوم‌شناسی

7) ویلاسازی به بهای تخریب جنگل هیرکان، کهن‌ترین موزه طبیعی بازمانده از دوران ژوراسیک

8) بزرگراه‌سازی ناکارآمد و ویرانگر طبیعت: بزرگراه تهران- شمال، کنارگذر انزلی، میان‌گذر ارومیه و… به‌جای گزینه ارزان‌تر و کم‌پیامدتری چون قطار

9) تخریب بوم‌سامانه‌‌های ارزشمند خط ساحلی دریای‌خزر با ساخت بیش از 150سد در جایی که اراضی پایین‌دست بدون سد هم مستعد شالیکاری و باغ بودند و به سد اصلا نیازی نبود.

10) پایمال‌شدن حقوق جوامع مولد بومی و نادیده‌گرفتن حقابه‌های آنها

11) زیرآب‌کردن اراضی کشاورزان ساکن مخزن سدها و اشغال به‌زور روستاها و

12) خشکیدن پیکره‌های آبی کشور: دریاچه ارومیه با ساخت بیش از 56 سد، دریاچه‌های سه‌گانه پارک ملی بختگان با سدسازی روی کر و سیوند، خشکیدن تالاب جازموریان با سدسازی روی هلیل‌رود و رودشور، تخریب تالاب انزلی با سد سفیدرود و…، تخریب تالاب شادگان با سدسازی روی کارون-دززهره-جراحی، خشکیدن تالاب گاوخونی و زاینده‌رود و … که اثرات و پیامدهای ناسازگاری بر سلامت و معیشت مردم بومی مولد، بر امنیت غذایی، امنیت اجتماعی و امنیت‌ملی دارد این پیامدها از مدیریت بد سرچشمه می‌گیرد که دهه‌هاست به آن مبتلا هستیم. برنامه‌‌ریزی متمرکز در حقیقت نسخه‌پیچی برای مردمی است که از قرن‌ها پیش رفتار بوم‌شناختی درستی با زیستگاه و بوم سامانه پیرامون خود داشتند. مدیریت بد، دانش جزمی و بیگانه با جامع‌نگری را جانشین حکمت ژرف‌اندیشانه بومی کرد. کلانشهرها و مصایبشان[5] را به‌جای باغشهرهای کم‌مساله و سازگار با بوم گذاشت. مدیریت نابومی منابع آب[6] را به جای مدیریت بومی درخشان آب ایران نشاند و رودها، تالاب‌ها، دریاچه‌های کشور را خشکاند. مصایب زیادی برای جامعه مولد خوراک کشور و برای روستاها پدید آورد. روستاها از جمعیت خالی شدند. کشاورزی با بحران روبه‌روست و امنیت غذایی که از مهم‌ترین مولفه‌های امنیت ملی و توسعه پایدار است در خطری بزرگ افتاده و با نگاه کاسبکارانه مزیت اقتصادی! تمسخر می‌شود. همه‌چیز در گرو تغییر سیاستگذاری‌های کلان کشور است.  دریاچه ارومیه بدترین وضعیت را دارد و تشکیل کارگروه نجات آن، امیدی شد تا شاید دیگر پیکره‌های آبی ارزشمند کشور نیز نجاتشان آغاز شود، اما… .

کارگروه نجات دریاچه ارومیه

متاسفانه پیش‌بینی خبرگان دفتر فنی آب، درست از آب درآمد و دریاچه ارومیه خشکید. میلیون‌هاانسان با معضل بزرگی رودررو هستند. غبار نمک برخاسته از بستر خشکیده دریاچه، کشتزارها و باغ‌ها را تهدید می‌کند. بیماری‌های خطرناک و سرطان افزایش می‌یابد. صنایع منطقه با خطر تعطیلی روبه‌روست.  در 27مرداد1392تشکیل کارگروه نجات ارومیه در دولت‌یازدهم تصویب شد و شعله امیدی در دل‌ها افکند. اما مسوولیت کارگروه به وزارتخانه‌‌هایی داده شد که خود در پنج‌دهه با مدیریت غلط عامل خشکیدن دریاچه بودند. در 23بهمن92 اعلام شد 19راهکار برای نجات ارومیه در نظر گرفته شده که ماهیت برنامه‌ریزی متمرکز بخشی-وزارتی با رویکرد سازه‌ای مغایر با توسعه پایدار داشت. 19گانه نخست کارگروه سرشار از رویکرد سازه‌ای به مدیریت آب بود با چندین طرح انتقال آب از ارس، خزر! یا طرح‌های عجیبی چون برداشت نمک از سطح خشکیده دریاچه برای نجات آن که با نقد خبرگان روبه‌رو شد[7]. در تیر93 کارگروه راهکارهای 10‌گانه دیگری ارایه کرد. 10‌گانه نشان می‌دهد مدیریت بد با گرایش برنامه‌ریزی متمرکز و با پشتوانه تکثیر مکانیکی دانش[8] هواداران قدرتمندی در سه‌قوه دارد. اینک ارزیابی 10گانه تازه کارگروه:

1- ساخت کانال چهارکیلومتری سیمینه‌رود به زرینه‌رود برای جمع‌آوری آب‌های سد شهید مدنی و تخصیص آب آن تا اطلاع ثانوی به دریاچه به‌جای کشاورزی و رها‌سازی آب در نزدیک دریاچه در شوره‌زارها و احداث کانالی برای جمع‌آوری این آب‌ها و… وخامت داستان ارومیه کجا و این کانال بی‌فایده کجا؟

2- دومین مصوبه شناسایی کانون‌های تولید ریزگرد و تثبیت شش‌کانون فعال تولید ریزگرد در منطقه با استفاده از روش‌های مختلف بیولوژیکی و کاشت گیاه است تا در ماه‌های آینده گردوغبار و نمک تولید نکنند و به محیط‌زیست آسیب وارد نشود. می‌دانیم این راهکار سبب احیای ارومیه نمی‌شود. می‌دانیم تا دریاچه احیا نشود کانون‌های ریزگرد بستر خشکیده آن از میان نخواهد رفت. به‌جای آسیب‌شناسی و بازکردن طناب‌دار از گردن قربانی، فرصت‌سوزی می‌کنیم. کارگروه لازم است خشکیدن دریاچه را آسیب‌شناسی کند و سدها را از میان بردارد نه اینکه در شوره‌زار گیاه بکارد.

3- سومین مصوبه مطالعه و اجرای برنامه حفاظت اکولوژیکی پارک ملی دریاچه با اولویت قسمت جنوبی است تا زیستگاه جدید گیاهی و جانوری ایجاد شود. می‌دانیم حفاظت اکولوژیکی دریاچه به احیای آن و بازگشت آب در آن وابسته است بنابراین باید برای بازگشت آب کار کنیم وگرنه برنامه حفاظت ناکارآمد خواهد ماند. اگر ارومیه را نجات دهیم، پارک ملی به روزگار پیشین خود بازخواهد گشت.

4- مطالعه درباره اثرات بهداشتی، اجتماعی و زیست‌محیطی ناشی از خشک‌شدن بخشی از دریاچه ارومیه تا زمان احیای آن و همچنین اجرای برنامه پیشگیری کاهش ریسک اثرات محتمل هم از دیگر مصوبات 10گانه کارگروه است؛ بازهم کاری فرعی به‌جای حل مشکل.

5- برنامه اشتغال و معیشت جایگزین در منطقه تا از بخش کشاورزی به بخشی که مشکلات زیست‌محیطی ندارند تبدیل شود، کاری فرعی است که دریاچه را احیا نخواهد کرد.

6- انجام مطالعات امکان‌سنجی استفاده از فناوری‌های نوین برای بخش پایش و کاهش تبخیر از دیگر مصوبات اخیر است که به نجات دریاچه مربوط نیست. کلیات این طرح بسیار پرهزینه و ناکارآمد در جای دیگری[9] نقد شده و به نجات و احیای دریاچه هیچ ربطی ندارد.

7- ایجاد یک مرکز آینده‌پژوهی در دریاچه ارومیه توسط سازمان حفاظت محیط زیست از دیگر مصوبات اخیر کارگروه است. آینده ارومیه مانند دریاچه آرال است که در کتاب‌های بسیاری نوشته شده و دریاچه را هم نجات نخواهد داد. ما به حاشیه مشغول هستیم.

8- بند ناشفاف بعدی انجام عملیات آبخیزداری است به‌منظور افزایش حجم آب ورودی به دریاچه در محل‌هایی که انجام عملیات آبخیزداری موجب افزایش ورودی آب به دریاچه می‌شود! اگر معنای آبخیزداری ساخت‌وسازهای وزارتخانه‌های نیرو و کشاورزی باشد به فرصت‌سوزی مشغولیم. اما اگر راهکار شبیه به طرح گربایگان مدنظر است چرا از خبرگانی چون استاد کوثر[10] دعوت نشده راهکارهای خود را در کارگروه ساری و جاری کنند؟

9- ایجاد هماهنگی با قوه‌قضاییه برای تسریع اجرای قانون‌ تعیین‌تکلیف چاه‌های غیرمجاز بر آب‌های سطحی بندنهم است؛ یعنی کارگروه به‌جای نقد و آسیب‌شناسی کارکرد دستگاه‌ها و تلاش برای تحقق مدیریت یکپارچه آب، از قوه‌قضاییه خواسته به‌جای بررسی کارکرد نادرست و خدشه‌آمیز دستگاه‌های دیوانی و مجلسی، مردم و چاه‌هایشان را مقصر خشکیدن ارومیه معرفی کند. دریاچه‌ای به آن عظمت ممکن نیست در اثر چاهکنی کشاورزان بخشکد بلکه سدهای غول‌پیکر جلو میلیاردهامترمکعب آب ورودی به دریاچه را گرفته‌اند.

10- مصوبه دیگر، تصویب اجرای طرح انتقال آب ارس به ارومیه بر اساس پروتکل بین کشورهای منطقه است تا طرح در حال اجرا تسریع شود و در سال1396 به بهره‌برداری برسد. ظاهرا گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آنچه البته به جایی نرسد فریاد است. هر چه گفته شود انتقال آب غلط و برای نجات دریاچه بی‌فایده است در دانش مکانیکی شرکت‌های دولتی- خصوصی منتفع در ساخت‌وساز بی‌اثر است.  نجات ارومیه با انتقال آب ناممکن است و برنامه‌های آمایشی و غیرآمایشی نسخه‌پیچی‌شده در پایتخت بیشتر با سود شرکت‌ها هماهنگ است تا با نجات دریاچه و با منافع مردم منطقه و منافع ملی. فرصت‌سوزی امروز پنج‌سال دیگر نتیجه‌اش نابودی بازگشت‌ناپذیر ارومیه است. لازم است سیاستگذاری‌های کلان کشور در راستای امنیت غذایی و امنیت‌ملی کشور تغییر یابد.

مردم بومی و محلی تصمیم‌گیران بهتری هستند

 شیوه بهره‌برداری مردم بومی از طبیعت به سبب تجربه درازمدت، کم‌هزینه‌تر، پایدارتر و با ویژگی‌های بوم‌شناختی سازگارتر است، برنامه‌های مهندسان و دیوانیان بدون شناخت ملموس از اقلیم پرهزینه است. گفتیم قنات نشانه عقب‌ماندگی است (لابد چون بومی است و هیچ آبی را تبخیر نمی‌کند). سدهای بسیار ساختیم تا سالانه نزدیک به پنج‌میلیاردمترمکعب آب محدود کشور را تبخیر کنند.  نگویید که جوامع بومی این سدها و راه‌ها و… را خواسته‌اند. لازم است که جوامع مولد تامین‌کننده امنیت غذایی کشور بتوانند به‌گونه محلی، نامتمرکز و کوچک، روش‌های تصمیم جماعتی و مشارکتی خود را احیا کنند و دولت مرکزی تنها باید پایشگری و حل اختلاف کند نه تصمیم‌گیری. لازم است دستگاه‌های عریض و طویل دولتی کاهش یابند و به یک‌سوم شمار کنونی‌شان برسند. آن زمان که دستگاه‌هایی به نام وزارت نیرو، کشاورزی، مسکن و شهرسازی و… یا آموزش عالی نداشتیم، شهرهایی سازگارتر با محیط‌زیست، با معماری زیبا و باهویت ایرانی داشتیم. کشاورزی پایدار بود. منابع آب پایدار بهره‌برداری می‌شد. دریاچه‌ها و رودها نخشکیده بودند. مصرف منابع بهینه بود.

خشکیدن ارومیه را به گردن اقلیم، خشکسالی، کشاورزان، جمعیت و… می‌اندازیم در جایی که به‌فاصله کم آن، دریاچه وان ترکیه و دریاچه سوان ارمنستان نخشکیده‌اند و ساخت بیش از 56 سد تصمیم‌گیری‌شده از سوی مهندسان فارغ‌التحصیل دانشگاه‌ها در پایتخت این بلا را بر سر مهم‌ترین دریاچه کشور درآورد. شش‌هزارسال پیش کشاورزی آبی در حوضه کارون آغاز شد و رود قابل کشتیرانی بود چرا که دانش آمیخته با حکمت جوامع بومی، پیامدهای ناسازگار کمتری داشت. برنامه‌های متمرکز کارگزاران دولتی- خصوصی کارون را خشکاند و نخلستان‌های خرمشهر و آبادان از هجوم آب شور خلیج‌فارس تخریب شده‌اند. دستاورد برنامه‌های ما در فارس، تخت‌جمشید را نیز تهدید می‌کند و دریاچه‌های سه‌گانه پارک ملی بختگان را با سدسازی خشکاندیم. گاوخونی و زاینده‌رود را خشکاندیم و شهر تاریخی اصفهان آوازه جهانی‌اش را از دست می‌دهد. در خراسان و سیستان‌وبلوچستان قنات‌های بارور را خشکاندیم و در مشهد گسترش بی‌رویه ساختمان‌سازی، پارک آبی و «پدیده»های ناسازگار بدون هیچ توجهی به منابع محدود، بحران را تشدید می‌کند.  اثرات و پیامدهای برنامه‌های متمرکز دیوانی روشن است: هدررفت سرمایه ملی، نارضایتی جوامع مولد بومی، تخریب بوم‌سامانه‌ها. شبکه حیات به‌گونه بیرحمانه‌ای به‌هم گره خورده است. نابودی طبیعت یعنی نابودی انسان. توسعه پایدار، بومی، محلی، کوچک و همسو با ویژگی‌های بوم‌شناختی و ارزش‌های فرهنگی- معنوی هر منطقه است.

راه نجات: تغییرات بنیادی در سیاستگذاری‌های کلان:

اصلاح شیوه مدیریت بیش از اندازه ضرورت روز است. گام‌هایی که باید باشتاب  بپیماییم:

1) یکپارچه‌سازی مدیریت آب با منابع طبیعی و کشاورزی، با حذف رویکرد سازه‌ای و گسترش رویکرد نرم‌افزاری مدیریت آب و پایش مصرف بهینه منابع با کاربرد ابزارهای مالی و ترویجی

2) کاهش دستگاه دیوانی و تک‌رقمی‌کردن شمار وزارتخانه‌ها، محدودسازی وظایف دولت به پایش امنیت ملی، حمایت از توسعه پایدار، تولید،خودکفایی ملی، پایش عدالت، سلامت و دانش بومی

3) اصلاح سامانه تقنین با تشکیل مجالس محلی و آزادسازی ورود نمایندگان و خبرگان جوامع بومی مولد کشور به‌ویژه کشاورزان، عشایر، صنعتگران و پیشه‌وران بومی به مجلس محلی بدون محدودیت مدارک کاغذی، تحدید دامنه تصمیم مجلس مرکزی به پایش اختلافات احتمالی

4) تشکیل کمیته‌های نجات رودها، دریاچه‌ها و تالاب‌ها در حوضه‌های آبریز و آبخیز از خبرگان محلی با دامنه اختیارات ضروری برای بسیج نیروهای بومی و یاری‌گیری از خبرگان حقیقی دانش آب

5) اصلاح‌ وضعیت مالی- دارایی کشور با حذف یارانه منابع طبیعی و انرژی و واگذاری تصمیم‌گیری برای اعتبارات عمرانی به مجالس بومی

6) شفاف‌سازی فعالیت‌های ساخت‌وساز و محدودسازی آن در عرصه‌های طبیعی در حیطه شهرداری‌ها. شاید روند ساخت‌وسازهای پرزیان در این بهشت بسازبفروش‌ها اندکی کند شود.

 باشد تا امنیت‌ملی، امنیت اجتماعی، امنیت غذایی و سلامت طبیعت و محیط‌زیست کشور را استوار و پایدار کنیم. ما در برابر تاریخ کهنسال این سرزمین و در برابر مردم اکنون و آینده مسوول هستیم.

[1] رودهای خاموش، نشر علم و ادب، 1386

[2] مریم آیت‌الهی، آمایش سرزمین ساماندهی کشور، بهمن1390

[3] محمدتقی فرور، فناوری‌های نسنجیده، دانشگاه واشنگتن 1969

http://www.memarnet.com/node/2376 [4] ده در باغ برای نجات ارومیه، تارنمای انجمن مفاخر معماری ایران، معمارنت

[5]  فرخ باور، مصائب یک کلانشهر، تارنمای انجمن مفاخر معماری ایران، 15 تیرماه 1393

[6] فاطمه ظفرنژاد، توسعه پایدار و مدیریت منابع آب، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد، 1391

[7] ساغر مینایی سرزمین ما، تارنمای معمارنت

http://www.memarnet.com/node/2187

[8] محمد فاضلی، خیز دانش از گور مرده‌های علمی، روزنامه اعتماد 24خرداد1393

[9] ساغر مینایی سرزمین ما، تارنمای معمارنت، اردیبهشت1393

[10] دکترسیدآهنگ کوثر، برنده الگوی برتر مدیریت منابع آب یونسکو طرحSUMAMAD، برنده بهترین مقاله آبخیزداری 1370-1369، برنده مدال پژوهش درجه3 1375، برنده جایزه خوارزمی 1375، برنده جایزه رودخانه‌های بزرگ ساخته دست بشر 2005 یونسکو.

منبع : روزنامه شرق

پایان پیام /.

 

 

 

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;