جایگاه انرژیهای نو در هدفمندی یارانهها
به گزارش تاسیسات نیوز، انفجار در نیروگاه چرنوبیل در دهه 70 میلادی هواداران محیطزیست را به این فکر انداخت که آیا چارهای برای رسیدن به نوعی از انرژی بدون تبعاتی برای زمین و انسان هست؟ تحقیق و پژوهش در این زمینه آنها را به سمت انرژیهای نو کشاند. این راهکار ابتدا از سوی سنتیها رد شد و هواداران محیطزیست محکوم به نگاه ایدهآلیستی و فانتزی شدند. اما در نهایت سنتیها نیز با استدلالات مطرح شده از سوی محافظان پرشور زمین پذیرفتند که باید به سمت نوع جدیدی از انرژی حرکت کنند. امروزه حجم مقالات نگاشته در حوزه انرژیهای نو چنان بالا رفته است که عدهای از متخصصان خبر از ظهور عصر جدیدی دادهاند؛ عصری که در آن نفت و گاز در مقابل باد و خورشید، سلاح به زمین میاندازند و عرصه را واگذار میکنند. در این عصر جایگاه ایران به عنوان کشوری نفتخیز کجا است و ما چه سیاستهایی را برای ورود به این عصر باید در پیش بگیریم. در گفتوگو با محسن مسرت، استاد بازنشسته دانشگاه اُزنابروك آلمان این پرسشها را با او در میان گذاشتیم. دکتر مسرت با تحصیلاتش در مهندسی معدن، اقتصاد جهانی و علوم سیاسی، سابقه کارشناسی و تالیفات بسیاری در چند دهه گذشته در این حوزهها دارد. یکی از زمینههای مطالعاتی وی تاریخ و اقتصاد انرژی در سطح جهانی است. دکتر مسرت خود نیز در جنبشهای صلحطلبی، زیستمحیطی و به خصوص تغییر الگوی انرژی در آلمان شرکت فعال داشته است. وی با روش علمی کلیتگرایی پیامدهای سیاسی استفاده از انرژیهای فسیلی و نفت را در سطح جهانی در دستور کار مطالعاتی خود قرار داده است و در این زمینه هم بهخصوص به زبان آلمانی و انگلیسی و همچنین به فارسی تالیفات بسیاری ارائه داده است.وی مبتکر و هماهنگکننده گروه ایرانی- آلمانی مطالعات انرژی درباره ایران است، گروهی که تاکنون مطالعه جامع براي نگارش سناریویی درباره انرژی در ايران را ارائه کرده است. از خانم ندا تهراني كه هماهنگي اين مصاحبه را برعهده داشتند، سپاسگزاريم.بحث انرژیهای نو نزدیک به چند دهه است که در دنیا مطرح شده و هر روز تعداد بیشتری از کشورها به استفاده از این نمونه از انرژی روی میآورند، آیا میتوان گفت جهان در حال حرکت به سمت انرژیهای نو است؟ و دلایل این امر چیست؟جنبشهای ضد انرژی هستهای ابتدا در اروپا و بهویژه در آلمان شکل گرفت و گسترش پیدا کرد. در آن دوره مساله تغییر آب و هوای جهانی موجب شد جنبشهای زیستمحیطی ابتدا به آگاهسازی افراد فعال این حوزه و سپس مطالعه و پژوهش برای یافتن راههای برونرفت از مشکلات زیستمحیطی اقدام کنند. در همین راستا چندین موسسه طرفدار انرژیهای نو و مخالف انرژی اتمی شکل گرفت که در آنها به ادعاهای دولت و بنگاههای انرژی که دستیابی به انرژیهای نو را غیرقابل امکان یا محدود میدانستند، پاسخ میدادند. این موسسهها موفق شدند با اطلاعات دقیق و تدوین سناریوهای واقعی نشان دهند که مثلا در کشوری نظیر آلمان دستیابی به 100 درصد انرژیها از نوع تجدیدپذیر امکانپذیر است. با آشکار شدن این تحقیقات یک نوع افکار عمومی جدید علیه بنگاهها، دولتها و احزابی که موافق انرژیهای سنتی بودند؛ شکل گرفت. ظهور احزاب سبز از دیگر نتایج این دوران مقدماتی بود که موجب شد مخالفان از حالت ضعف خارج شده و با امکانات تهاجمی وارد شوند و بتوانند نظریههای غیرقابل انکارشان را در سطحی وسیعتر مطرح کنند. به عنوان مثال آنها بر این نکته پافشاری میکنند که تا پایان قرن بیستویکم تنها از انرژی فسیلی در بخش پتروشیمی استفاده و این نوع از انرژی از گردونه سوخت خارج میشود. بحثهایی نیز که در جریان اجلاس جهانی کیوتو درگرفت نیز نشان میداد که جهان در حال تغییر الگوی مصرفی انرژی است و این ضرورت دوران ما است.
یکی از مسائلی که در بحث استفاده از انرژیهای نو مطرح میشود، قیمت بالای این نمونه انرژی در مقابل انرژیهای سنتی است. در کشورهای پیشگام انرژیهای نو، چه رویهای در پیش گرفته شد که مردم بپذیرند مبلغ بالایی را بدون ایجاد نارضایتی بپردازند؟
کوشش و استدلال عمده طرفداران انرژیهای نو در ابتدای کارشان بیشتر روی مساله مشروعیت انرژیهای نو متمرکز بود و اقتصاد و مباحث هزینهای در اولویت دوم قرار داشت. در مقابل دولتها و احزاب برعکس عمل کرده و عمده استدلال بر این موضوع تکیه داشت. آنها میگفتند از نظر اقتصادی امکان ندارد انرژیهای نو به صرفه باشد، اما سرانجام طرفداران انرژیهای نو موفق شدند این ارزشها را به عنوان عامل تعیینکننده در جامعه پیاده کنند؛ در کنار این رویه، آنها به سمت واقعگرایی نیز حرکت کردند و به دنبال مفاهیمی رفتند که استراتژی برد- برد را در پی داشته باشد. طرفداران انرژیهای نو استدلال جدیدی را در مقابل دولتها و احزاب مطرح کردند که بر یارانهها تاکید داشت.
آنها به درستی به این نکته اشاره کردند که انرژی هستهای در آلمان از یارانه چند صد میلیاردی برخوردار است یا سایر تولیدکنندگان انرژی نیز توانستهاند از این یارانهها برای دوران تحقیق خود استفاده کنند، به گونهای که این کشور به مرور نزدیک به 300 میلیارد دلار در اختیار بنگاهها گذاشته است. بحث دیگر آنها به یارانههای نامرئی اختصاص داشت و مخارج و پیامدهایی را شامل میشد که دولت با استفاده از انرژی هستهای به عهده میگرفت، مانند بحث دفع زبالهها و… که این مباحث در قیمت انرژی هستهای نیامده بود. این استدلالها به قدری قوی بودند که در گفتمان تغییر الگوی انرژی، طرفداران انرژیهای سنتی را مجبور کرد تمام هزینههای انرژیهای سنتی را به حساب بیاورند. به این ترتیب بود که طرفداران انرژیهای تجدیدپذیر دولت را متقاعد کردند، همانطور که به الگوهای عقبافتاده یارانه اختصاص داده است، به انرژیهای نو که آیندهساز هم هستند، یارانه تعلق دهد و در سطح جامعه نیز این امر مورد پذیرش قرار گرفت که انرژیهای نو هم به اندازه انرژیهای سنتی استحقاق گرفتن یارانهها را دارند.
اضافه شدن استدلالهای اقتصادی به جنبههای ارزشی، شرایط تصویب قانون انرژی در آلمان را فراهم کرد. بر اساس این قانون همه بنگاههای تولید برق- که عموما خصوصی با موقعیت انحصاری هستند- موظف شدند برق تولیدی نیروگاههای بادی و فتوولتایگ را بخرند؛ به نحوی که قیمت پرداختی آنها برای تولیدکننده سودآور باشد. طبق قانون انرژی آلمان بنگاههای توزیع برق میتوانند مابهالتفاوت سوبسیدی را که از این طریق به انرژیهای تجدیدپذیر داده میشود به قیمت برق اضافه کنند، به این ترتیب در حال حاضر تمام مصرفکنندگان برق نزدیک به 5 سنت در ازای هر کیلووات برق مصرف شده برای حمایت از برق تجدیدپذیر متحمل میشوند.
به این ترتیب بر اساس گفته شما در این کشورها مردم هزینهها را پرداخت کردند. آیا میان مردم مقاومتی در برابر این تغییر از خود نشان دادند؟
چون پیش از عملی شدن برنامه، ارزشها در میان مردم پیاده شده بودند، آنها این تغییر را پذیرفته بودند و دولت با مقاومت عمدهای از سوی مردم مواجه نشد.
این ارزشها چگونه در میان جامعه شکل گرفت و چه الگویی در آنجا پیاده شد؟
از همان ابتدا که این جنبش شکل گرفت، گروههایی از جامعه مدنی به دنبال راههایی برای آگاهسازی مردم بودند. برای مثال آنها بروشورهای بسیاری با سبک قابل فهم و تیراژ چند میلیونی و به خرج جامعه مدنی تهیه و به صورت رایگان در اختیار مردم قرار دادند. موسسههای علمی مستقل از دولت نیز برای تحقیق و پژوهش درباره انرژیهای تجدیدپذیر شکل گرفتند که در مرحله بعدی به موسسات نیمهدولتی تبدیل شدند. به این ترتیب بود که روند اطلاعرسانی و آگاهسازی شکل گرفت. در همین رابطه نیز به ایجاد همکاری NGO ایرانی- آلمانی کمک شد. که از هشت سال پیش تاکنون مشغول به کار است. این همکاری منجر به تهیه یک سناریوی کلان و جامع برای تغییر الگوی مصرف انرژی در ایران بوده است.
این گروه قصد دارد که الگوی آلمان را در ایران پیاده کند؟
خیر هیچ الگویی به شکل صددرصد قابل پیاده شدن در یک منطقه دیگر نیست. ایران مشخصات خودش را دارد؛ به این معنا که یک کشور نفتخیز با یک الگوی مصرفی خاص است. شدت انرژی الگوی مصرفی آلمان در سطح شدت متوسط انرژی در جهان است اما در ایران این ضریب چهار برابر متوسط جهانی است. لذا بین دو الگوی مصرف انرژی ایرانی و آلمانی دره عمیقی موجود است.
آیا تجربهای که آلمان در حوزه انرژیهای نو دارد به کشورهای دیگر هم منتقل شده است؟ و چگونه؟
بله بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی کشورهای جهان سوم، قانون انرژی آلمان را کپی کرده و از روی آن بحث انرژیهای نو را در کشورشان گشودند. در ایران هم شبیه این قانون در مجلس تصویب شده است. اما متاسفانه بدون ضمانت اجرایی در سطح کلان. در قانون انرژی ایران وزارت نیرو موظف شده است برق تولیدی از نیروگاههای بادی یا خورشیدی را به قیمت برق از منابع سنتی خریداری کند. اما برای سرمایهگذاری در استفاده از منابع خورشیدی و بادی تولید برق موانع بسیاری وجود دارد که مورد نظر قوه مقننه نبودهاند. مهمتر از همه این است که در قانون انرژی ایران سقف تعیین شده 5500 مگاواتی برای منابع تجدیدپذیر تولید برق در دوره زمانی برنامه پنجم توسعه الزامی نیست. واژه اینکه «دولت مجاز است» تا این سقف به توسعه انرژیهای تجدیدپذیر یارانه بدهد به این معنا است که این هدف اولویت ندارد. لذا قانون انرژی ایران عملا بیشتر دولت را به ادامه راه گذشته تشویق میکند و لذا چیزی به جز قرص تسکینآور برای طرفداران انرژیهای تجدیدپذیر نیست.در آلمان بیشترین بخش انرژی تولیدی در بخش برق توسط انرژیهای نو تامین میشود و این امر برای آنها توجیه اقتصادی دارد، اما در کشوری نظیر ما که حتی برق تولیدی توسط سوختهای فسیلی هم توجیه اقتصادی ندارد و دولت بخش بزرگی یارانه برای آن پرداخت میکند- شاهد آن بدهی دولت به پیمانکاران این حوزه است- آیا بحث انرژیهای نو حتی قابل طرح میتواند باشد؟ مثلا دولت در شرایط حاضر یارانهای برای انرژیهای نو در نظر گرفته و تضمین داده است که برق تولیدی را خریداری کند اما هنوز سرمایهگذار خصوصی ترغیب نشده که این نمونه را امتحان کند؛ حال چگونه در این شرایط میتوان هم سرمایهگذار را راضی به سرمایهگذاری کرد و هم بار اضافی را بر دوش مصرفکننده گذاشت؟در آلمان در حال حاضر 25 درصد برق تولید شده از نیروگاههای بادی و فتوولتایگ تامین میشود که این رقم برای آلمان به عنوان کشور صنعتی با مصرف برق بسیار زیاد قابلتوجه است.اما برای پاسخ به پرسش شما لازم است به ریشههای این بحث یعنی نه یک یا دو سال گذشته، بلکه به نزدیک به یک قرن پیش بازگردیم. در ایران از همان ابتدا دولتها جهت کسب مشروعیت خود در عرصه سیاسی، قیمت حاملهای انرژی را در بازار داخلی تقریبا معادل سطح مخارج استخراج نفت که بسیار پایینتر از قیمت واقعی فرآوردههای نفتی است، تعیین میکردند. در نتیجه قیمت حاملهای انرژی فسیلی همیشه یک فاکتور بسیار کوچک در قیمت واقعی نفت و فرآوردههای آن، آن هم در یک دوره طولانی بودند. چنین رویهای موجب شد تا الگوی مصرفی ایران شدت 4 برابری در مقابل شدت انرژی متوسط جهانی داشته باشد و ما یک الگوی مصرفی عقبمانده و افسارگسیخته داشته باشیم. ما از فناوریهای جدید انرژی در سادهترین حالتش یعنی در صرفهجویی مصرف انرژی و گرما استفاده نکردهایم. برای نمونه انرژی ارزانقیمت پیمانکار بخش ساختمان را تشویق میکند که هیچگاه برای کاهش مصرف گرما، سرمایهگذاری نکند.لذا دولت از این جهت در برابر یک چالش بزرگ قرار دارد، چالشی که در طول یک یا چند سال و حتی در یک دوره پنج ساله رفع آن بدون مطالعات و برنامهریزیهای جدی امکانپذیر نخواهد بود. در قانون هدفمندی یارانهها تنها مسالهای که رعایت نشده همین بحث هدفمندی است. یعنی در این قانون تعریف هدفمندی عمدتا به انتقال نقدینگی از مصرفکنندگان انرژی به شهروندان محدود شده است. شاید این قانون با نگرش عدالتگرایی تدوین شده باشد و نه با نگرش تغییر الگوی عقبافتاده مصرف انرژی. البته با ایجاد تورم 40 درصدی به اصل عدالت نیز ضربه وارد شده است.به نظر من بهتر است در اجرای فاز دوم قانون یارانهها عجله نشود، چرا که هدفمندی یارانهها نیاز به یک برنامهریزی دقیق و مدون دارد که در آن اهداف و سیاستها به شکل روشنی تعریف شده باشند و در مدت زمان واقعبینانهای نیز قابل اجرا باشند؛ این دوره ممکن است 6 تا 10 سال طول بکشد. اما در ابتدا لازم به نظر میرسد که دولت به لحاظ تورم ایجاد شده، به دهکهای پایین همچنان نقدینگی پرداخت کند. به جای تعیین دهکهای بالا که نباید یارانه بگیرند بهتر است دهکهایی شناسایی شوند که به یارانه قطعا احتیاج دارند. اما پس از کاهش قابل ملاحظه تورم میتوان به اصلاح قیمت حاملهای انرژی پرداخت، آن هم به صورت پلکانی یعنی با ضریب افزایشپایین. این کار نیازمند یک مطالعه دقیق است. هدفمندی یارانهها باید در اولین وهله جوابی باشد به الگوی عقبمانده مصرف انرژی در ایران که طی یک قرن به واسطه ارزان بودن قیمت فرآوردههای نفتی شکل گرفته است. بنابراین برای پیشبرد آن ما نیازمند فناوریهای کاهش در مصرف انرژی و گسترش انرژیهای تجدیدپذیر هستیم.کسانی که ایده هدفمندی یارانهها را به شکل کنونی مطرح و آن را اجرا کردند، استدلالشان این بود که با بالا رفتن قیمت، مصرفکننده به ناچار از حجم مصرف خود خواهد کاست و به این ترتیب اهداف سیاست هدفمندسازی یارانهها محقق خواهد شد؛ آیا ما توانستهایم به این هدف دست پیدا کنیم؟فرضیهای که مجریان طرح هدفمندسازی یارانهها در ایران داشتند، همین بود اما این فرضیه از نظر اقتصادی کاملا اشتباه است. من فکر میکنم دولت سابق در اجرای این طرح نه از تجربیات بینالمللی و نه از کارشناسان خوب داخلی کمک گرفته است. همه ما میدانیم که قیمت انرژی در ایران پایینتر از قیمتهای واقعی است و لذا اصلاح قیمتها امری ضروری به نظر میرسد اما اصلاح قیمتها و اصولا بازار آزاد به خودی خود هیچگاه قادر نخواهد بود تغییرات ساختاری در الگوی مصرف انرژی ایران به وجود آورد.این امر نه تنها در ایران بلکه در کشورهای صنعتی پیشرفته هم غیرممکن است. موانع ساختاری کاهش مصرف انرژی که الزاما سبب ضریب كشش بسیار پایین مصرف نسبت به قیمت انرژی است، احتیاج به دخالت جدی دولت دارند. این تصور که با افزایش قیمتها بازار آزاد خود به خود معجزه میکند و موانع را از بین میبرد چیزی جز اعتماد بیش از حد به مکانیسمهای کارسازی بازار آزاد نیست. در کشورهای پیشرفته نیز ابزار اقتصادی بازار آزاد از قبیل مالیات بر مصرف انرژی یا تجارت آلاینده (Emition Trading) تاکنون سهم عمدهای در تغییر الگو نداشتهاند. تغییرات اساسی در آلمان هم به طور دربست نتیجه قانون انرژی است که دولت را موظف به دخالت در بازار آزاد میکند. لذا در ایران هم برای نمونه هدف کاهش در مصرف انرژی احتیاج به انتقال بخشی از یارانهها به سرمایهگذاری در عایقسازی و در و پنجرههای دو لایه در ساختمانهای قدیمی در سطح کل کشور را دارد. چنین تحولی از عهده بازار آزاد خارج است، این دولت است که باید در این زمینه یارانهها را هدفمند کند و به کمک سازمان بهینهسازی برنامههای آموزشی برای کلیه معمارها و مهندسین سنتی ساختمان تدوین كند وقس علیهذا.یعنی شما معتقدید به جای اینکه پول هدفمندسازی یارانهها به شکل مستقیم به خانوارها داده شود، این پول به سازمان بهینهسازی مصرف انرژی داده شود و این سازمان وظیفه عایق کردن خانهها و دیگر شیوههای کاهش مصرف را دنبال کند؟بله این سازمان میتواند راههایی نظیر اعطای وام و آموزش را همزمان به عهده بگیرد. به این ترتیب که بخشی از آموزش خود را به جامعه مهندسان ساختمان و معماران اختصاص دهد و آنها را زیر چتر برنامه خود درآورد. تا آنها با مقوله کاهش مصرف و به کار بستن آن در ساختمانها نیمه ساز و حتی ساختمانهایی قدیمی آشنا شوند و بتوانند مصرف انرژی خانوادهها را بر اساس یک الگوی منظم پایین بیاورند. همچنین میتوان خانوادهها را با برخی سیستمهای ارزان و قابل کاربرد آشنا کرد؛ نمونه این سیستمها آبگرمکنهای خورشیدی است که با سرمایه کم قابل حصول هستند و میتوانند آب گرم خانوادهها را تامین کنند. نمونه این شیوه عمل درکشور ترکیه انجام شده است.این الگو همچنین میتواند درباره کارخانهها نیز مورد استفاده قرار گیرد. عمدتا مدیران کارخانههای کوچک بضاعت مالی برای بهینهسازی را ندارند و نمیتوانند برای این کار سرمایهگذاری کنند؛ از این رو کمک و یاری رساندن به مدیریت چنین کارخانههایی باید در دستور کار این سازمان باشد. برای رفع مشکلات این کارخانهها میتوان یارانههایی را به شکل مشروط به آنها اختصاص داد؛ به این ترتیب که آنها بتوانند سیستم انرژی خود را تا یک دوره زمانی مشخص تغییر دهند.دولت ایران قرار است طی برنامه پنج ساله پنجم به رقمی معادل 5500 مگاوات تولید برق از انرژيهاي نو برسد؛ بنابراین برای رسیدن به این هدف باید دولت یارانهها را به شکل حقیقی هدفمند کند و یک سناریوی حقیقی و دقیق برای رسیدن به آن تنظیم کند. برای این هدف، لازم است یارانهها بر مبنای مجموعهای از شرایط و ضمانتها اعطا شود. شما در نظر بگیرید که اگر ما در کشورمان به سمت انرژیهای نو یا اصلاح الگوی مصرف انرژی مطابق آنچه گفته شد، حرکت کنیم تا چه میزان اشتغالزایی نیز خواهیم داشت؛ یعنی اگر قرار باشد همه خانهها برای رسیدن به این الگو عایقبندی شوند، آبگرمکنهای خورشیدی بر پشتبامها نصب شوند و آموزشهای لازم نیز به جامعه مهندسان و صاحبان صنایع داده شود؛ این یک اشتغالزایی چند میلیون نفری را در کشورمان به دنبال خواهد آورد. من معتقدم تنها کسانی با ورود انرژیهای نو یا سرمایهگذاری در آن مخالفت میکنند که دچار انجماد فکری هستند و هنوز معتقدند همه چیز باید به همان شکل معیوب و ناقص خود حفظ شود.با توجه به گفتههای شما میتوان نتیجه گرفت، سرمایهگذاری در بخش انرژیهای نو باید بخشی از قانون هدفمندی یارانهها باشد و دولت باید برای آن برنامه مدون داشته باشد؟ آیا شما نیز برنامهای برای این امر تدوین کردهاید؟مطالعات ما به کمک کارشناسان انجمن انرژی ایران شامل دو مطالعه سناریویی مهم میشوند، یکی اینکه ما سراغ انرژی تجدیدپذیر برویم و سعی کنیم آن را به شکل گسترده در ایران به کار بریم و دوم سناریوی کمباین است، یعنی ما همزمان با استفاده از فناوریهای جدید کاهش مصرف انرژی، گسترش انرژیهای نو را در دستور کار خود قرار دهیم. ما همچنین معتقدیم باید امور مرتبط با هم تحت لوای یک سازمان فعالیت کنند تا از هزینههای اضافی ارتباطی جلوگیری شود. ایجاد وزارتخانهای که کلیه امور مربوط به تولید فرآوردههای انرژی و محیطزیست را در هم آمیزد به نظر من یک وظیفه تاریخی هر دولت اصلاحطلب است. بر اساس یافتههای ما چنانچه اقدامات اساسی در این زمینه صورت نگیرد و ما همچنان رویههای پیشین را دنبال کنیم تا سال 2025 یک کشور واردکننده انرژی خواهیم بود. این امر هزینههای بسیار زیادی را برای اقتصاد کشور ایجاد خواهد کرد ؛ بنابراین برای اینکه ایران صادرات نفتی خود را در یک سقف مطلوب حفظ کند چارهای جز کاهش در مصرف انرژی ندارد.
آیا با توجه به تجربه موفق آلمان میتوان رویهای که این کشور طی چند دهه به کار بسته است را به عنوان نقشه راه قرار داد؟
ما میتوانیم از تجربههای این کشور استفاده کنیم، اما نمیتوانیم الگو و مدل آلمان را در کشورمان مو به مو پیاده کنیم. شرایط دو کشور ایران و آلمان و نقش دولت در آنها کاملا متفاوت است. در ایران دولت تعیینکننده عرضه حاملهای انرژی است و میتواند از این طریق به شکل مستقیم عرضه نفت و گاز را کاهش دهد، روشی که دولت آلمان نمیتواند در پیش بگیرد.آیا این کاهش عرضه مشکلات و بحرانهایی را در سطح داخلی ایجاد نمیکند؟ ما شاهد بودیم که چند سال گذشته عرضه گاز در فصل زمستان در یک مقطع کوتاه دچار اختلال شد و این امر مشکلات بسیار جدی برای مردم شهرهای مختلف ایجاد کرد. تکرار آن تجربه آنهم به شکل برنامهریزی شده آیا مضرات بیشتری ندارد؟ما برای این کار باید هدفمان را در نظر بگیریم. اگر هدف کاهش مصرف انرژی است، بهترین راه کاهش عرضه است، در این حالت هیچ راهی جز کاهش مصرف باقی نمیماند. بالا بردن قیمت انرژی نمیتواند عاملی برای کاهش مصرف باشد، اما اگر هر دو اهرم به طور همزمان به کار گرفته شود، یعنی کاهش سیستماتیک عرضه نفت و گاز و سرمایهگذاری در بهینهسازی، در این صورت است که انگیزه مصرفکنندگان در کاهش مصرف انرژی قوت میگیرد و عوامل شرکتکننده در بازار آزاد در راستای بهینهسازی فعالانه به حرکت درمیآیند. البته با کاهش پلکانی عرضه نفت و گاز در بازار داخلی ابتدا قیمتها افزایش پیدا میکنند، ولی با بهینه شدن مصرف و کاهش تقاضا در سطح کلان، قیمتهای عوامل انرژی نیز تعدیل میشوند. اما متاسفانه این رویه تاکنون امتحان نشده است؛ در کشورهای اروپایی با این استدلال که این راه، به معنای اقتصاد برنامهای در کشورشان است مخالفت ميكنند، اما ایران در حالی که عرضه منابع انرژی در هر صورت در اختیار دولت است، از شرایط بسیار مناسبی برای تغییر الگوی مصرف انرژی خود به طرف بهینهسازی و گسترش استفاده از منابع خورشیدی از طریق نقشه راه کاهش عرضه منابع فسیلی برخوردار است.
انتهای پیام