مدیر حکیم – قسمت دوم

 

به گزارش تاسیسات نیوز، دومین بخش از مصاحبه با آقای مهندس معتمد، رئیس اتحادیه فروشندگان لوازم شوفاژ و تهویه مطبوع را در زیر میخوانید:



از کارخانه ناست و کار در آن بگویید.



در قسمت پکینگ با مقوایی که در اختیارشان بود حدود ۸ ورقه بدست می‌آوردند و در هر ورقه تعداد مشخصی تیغ ناست جای می‌گرفت. در همان بازدید اول متوجه شدم که با توجه به ابعاد مقوا و ورقه‌ها می‌شود این تعداد را افزایش داد. بنابراین در این مورد خیلی فکر کردم و توانستم با چیدمان‌های مختلف از هر مقوا ۹ ورقه بدست آورم.




یعنی هم تعداد بیشتری ورقه بدست می‌آمد و هم دور ریز مواد اولیه کمتر می‌شد. جالب است که حل مسئله در خواب به من الهام شده بود. وقتی مبحث MBA را می‌خواندم با این نکته روبرو شدم که این مسئله نه‌تنها برای من بلکه برای دیگران نیز اتفاق افتاده بود که جواب حل مسئله در خواب به آن‌ها الهام شده بود.




برای همین منظور به حضور مستر کوک که مدیر تولید شرکت بود رفتم و ایشان گفتند که باید در قسمت چاپ این کار را انجام دهید. چون این مساحت‌ها باید بر روی مقوا چاپ می‌شد. من نیز به قسمت چاپ رفتم و انتظار داشتم که همکاران به خاطر انجام این کار با من همکاری کنند.




ولی نه‌تنها همکاری نمی‌کردند بلکه متوجه شدم که مرا پس می‌زنند. در قسمت چاپ نزد مسئول چاپ که آقا رضا چاپچی نام داشت رفتم ولی ایشان با چاپ این کار مخالفت کردند. یکی از همکاران که شاهد ماجرا بود به من گفت ناراحت نباش. بعد از تعطیلی کارخانه من این کار را برایت انجام می‌دهم.




خلاصه بعد از تعطیلی کارخانه در قسمت چاپ حدود بیست عدد مقوا را برای من چاپ زدند. فردا صبح این مقواها را نزد مستر کوک بردم و ایشان گفتند که مقواها را به قسمت برش ببرم و آن‌ها را برش بزنم. البته اولین کسی که مقابل من جبهه گرفت آقای مارش بود که مسئول من بود و به من گفت که فکر نکن کار مهمی انجام داده‌ای و خلاصه با من مخالفت می‌کرد. با حساب‌هایی که انجام دادم متوجه شدم همین خلاقیت من حدود ۱۱۰ هزار تومان در سال به نفع کارخانه شده است.

 

 

 

بعد از گذشت مدتی متوجه شدم که انگلیسی‌ها و هندی‌هایی که در شرکت کار می‌کنند سعی می‌کنند در کار من کارشکنی کنند. همین مسئله باعث دلسردی من شده بود البته دوستانی هم در شرکت داشتم ولی کارشکنی‌های این افراد مرا آزار می‌داد. یک روز تعدادی از مدیران رده بالای شرکت به همراه چندین خارجی وارد شرکت شدند.




این‌ها در مورد تغییراتی که من ایجاد کرده بودم سؤالاتی کردند و من نحوه کار را برای آن‌ها تشریح کردم. آن‌ها بدون دستور ژیلت هیچ تغییری را ایجاد نمی‌کردند و بعداً مشخص شد که این تغییرات مورد توجه شرکت ژیلت قرار گرفته و به دستور ژیلت کارخانه‌های آن‌ها در آسیا و اروپا و اقیانوسیه و آفریقا باید این تغییرات را اعمال می‌کردند. البته از طرف ژیلت تشویقی برای من در نظر گرفته‌شده بود. ولی این برای من کافی نبود.




حضور من در این کارخانه باعث می‌شد که خلاقیت من از بین برود. برای همین منظور تصمیم گرفتم که استعفای خودم را تقدیم رئیس کارخانه کنم و بعد که با آن موافقت شد به شرکت کاترپیلار بروم. خوشبختانه با استعفا موافقت شد و من با شرکت ژنراتور کاترپیلار قرارداد بستم. آن‌ها به دنبال یک مهندس بودند که هم مدیر فنی و هم معاون اداره فروش باشد. خلاصه اینکه ما استخدام شدیم و حقوقی معادل ۶۰۰۰ تومان برای من در نظر گرفتند.





بعد از اینکه ۲۰ روزی از استخدام من گذشت آن‌ها گفتند: ما یک نماینده از طرف شرکت می‌خواهیم که در یک سمینار در شهر ژنو شرکت کند. این سمینار از سوی کاترپیلار برگزار می‌شد. در ضمن از طرف شرکت به من مأموریت دادند علاوه بر شرکت در کنفرانس سوئیس به کارخانه‌های دیگر کاترپیلار در آلمان و انگلستان نیز بروم. اولین پرواز من به شهر ژنو بود.




یکی از نقص‌هایی که من در همین مدت کم در کاترپیلار مشاهده کردم این بود که کاتالوگ ما با جنسی که فروخته می‌شد مطابقتی نداشت و این مسئله یک اشکال بود. وقتی در سمینار ژنو بودم این مسئله را با یکی از مسئولین در میان گذاشتم و ایشان نیز کارت خود را به من دادند و گفتند شما هر کاتالوگی را می‌خواهید با نام من درخواست کنید و این مشکل حل خواهد شد. نکته جالبی که در خاطر من از این سمینار مانده این نکته است که یک آمریکایی در سخنان خود اشاره داشت شما وقتی به یک ساختمان می‌روید و نمی‌توانید ژنراتور به صاحب ساختمان بفروشید چکار باید بکنید.





شما به هر طریقی که صحبت می‌کنید جواب مالک منفی است. چه راهکارهایی را مدنظر دارید تا بتوانید ژنراتور خود را بفروشید؟ خلاصه اینکه بعد از دقایقی خودش این‌گونه جواب داد که وقتی می‌خواهید خداحافظی بکنید به ایشان بگویید که من شرمنده هستم از اینکه وقت شما را گرفتم ولی هر زمانی که خواستید ژنراتور خریداری کنید این مکان بهترین نقطه برای ژنراتور است. شما مطمئن باشید این فرد هر زمان بخواهد ژنراتور بخرد با شما تماس می‌گیرد. این یعنی اینکه شما هیچ‌وقت ارتباط خود را با مشتری قطع نکنید.





امروز نیز من این درس را به همکارانم در فروشگاه یاد می‌دهم که تا زمانی که این ارتباط به مو نرسیده و پاره نشده باشد باید ارتباط خود را با مشتری حفظ نمایید. بعد از اینکه سمینار به پایان رسید ما کارخانه‌های مختلفی را در انگلیس و آلمان مورد بازدید قرار دادیم. چیزی که حتی در آن زمان کاملاً در این کارخانه‌ها قابل مشاهده بود مسئله مصرف بهینه انرژی بود. این کشورها در چندین سال گذشته به فکر مصرف بهینه بودند و برای انجام آن برنامه‌ریزی می‌کردند.





من وقتی در کشور انگلیس بودم با مسئولی آشنا شدم که به همراه ایشان به کارخانه‌های مختلف می‌رفتیم و از نزدیک با روند کار مرا آشنا می‌کرد. وقتی این آقای انگلیسی علاقه مرا نسبت به کار دید به ایران و دفتر کاترپیلار نامه‌ای به این مضمون فرستاد که شما کاترپیلار آمریکا را داشته باشید و بقیه شرکت‌ها را به آقای معتمد تحویل دهید. بعد از آن کارتی برای من چاپ کردند که اسامی نزدیک به ۱۵ شرکت در آن ذکرشده بود. به مرور زمان کار را با این شرکت‌ها آغاز کردم. یادم می‌آید در همان ابتدا مأمور DHL و پست هر روز تعداد زیادی کاتالوگ برای ما می‌آوردند. این‌ها همان کاتالوگ‌هایی بودند که ما از کشور آمریکا درخواست کرده بودیم.





بعد از این تغییر و تحولات ما پرفورمای زیادی را بین مردم پخش کردیم و از این راه به فروش خوبی نیز دست پیدا کردیم. یکی از این شرکت‌های آلمانی، Expantion joint آکاردئونی می‌فروخت. ما برای محصولات این شرکت به دنبال مشتری بودیم. به همین منظور به خیابان تخت جمشید (طالقانی) مراجعه کردیم. به چندین جا مراجعه کردیم تا اینکه برای این محصول مشتری پیدا کردیم. پرفورمای را ارائه کردیم و اولین فروش شکل گرفت.





این مسئله باعث شد که ما رسماً به این صنف ورود کنیم. حدود سال ۱۳۵۴ بود که رسماً وارد صنعت تأسیسات شدیم. ذکر این نکته اینجا ضروریست که بگویم روحیه من با روحیه کارمندی اصلاً جور درنمی‌آمد و در تضاد بود. به‌عنوان مثال هر موقع کارمندان امور مالی برای انجام کاری به من مراجعه می‌کردند، کارشان را خیلی زود انجام می‌دادم. مثلاً از من مشخصات یک ژنراتور را می‌خواستند تا در LC وارد کنند. من هم نهایت همکاری را با ایشان انجام می‌دادم





ولی در مقابل روزی من می‌خواستم اطلاعاتم را در مورد LC کامل کنم به این دوستان امور مالی مراجعه کردم ولی اصلاً با من در این زمینه همکاری نکردند و دائم بهانه می‌آوردند که فعلاً وقت نیست، وقت نداریم یا کار داریم و خلاصه از انجام دادن کار طفره می‌رفتند. این رفتار دوستان در حقیقت باعث آزار من شد. فکر می‌کردم چون من چندین بار کارشان را انجام داده بودم آن‌ها نیز در مقابل مشکل مرا حل خواهند کرد. ولی به این نتیجه رسیدم که طرز تفکر من در این مورد خاص اشتباه بوده است. من داشتم برخلاف جریان آب شنا می‌کردم و سیستم حاکم بر ادارات بدین شکل بود.





شما مدتی در کاترپیلار کار کردید و منشأ خدماتی نیز شدید. بعد از آن وارد دنیای تأسیسات شدید؟



بعد از اینکه از کاترپیلار جدا شدم در خیابان طالقانی با یکی از دوستان که در کار اجرا و فروش تأسیسات بودند، یک شرکت تأسیس کردیم که واردات محصولات تأسیسات را نیز انجام می‌داد. ما شرکت ترمو فیلد را در تاریخ ۲۳/۹/۱۳۵۴ تأسیس کردیم که در واقع جز ۱۰ یا ۱۵ شرکت تأسیساتی بودیم که کار واردات را انجام می‌دادیم.



ادامه دارد …







انتهای خبر

ممکن است شما دوست داشته باشید
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

;