استاد زمین گرمایی در ایران – ۱
به گزارش تاسیسات نیوز، میگویند اگر بخواهی مییابی. ما نیز بسیار اتفاقی با ایشان آشنا شدیم. در یک فرصت عالی با مردی گفتگو کردیم که استراتژی خوانده است و همین دانش او، مجبورش کرده بود که بشود دانشمندی نامدار در علم زمینگرمایی! باور کنید ما هم تعجب کردیم؛ اما مردی بادانش وسیع در مقابل ما نشست و از غصههای بزرگش گفت.
در زیر اولین قسمت از مصاحبه با استاد زمین گرمایی ایران، آقای دکتر رضاییان یزدی را میخوانید.
با عرض سلام خواهشمندم خود را معرفی نمایید.
من حمید رضاییان یزدی هستم. متولد ۱۳۳۰ در مشهد مقدس. بعد از تحصیلات دبیرستان به جهت تحصیلات عالیه به خارج از کشور مهاجرت کردم. در دوره دکترای مدیریت برنامهریزی کلان یا استراتژیک فارغالتحصیل شدم و در دانشگاههای آمریکا و ایران و چندمین کشور دیگر تدریس کردهام.
در حدود سال ۱۹۹۰ بهطورجدی به انرژی زمینگرمایی علاقهمند شدم و تا سال ۲۰۰۸ کماکان تنها گروه ایرانی بودیم که به انرژی زمین علاقهمند بودیم و فعالیتی در این زمینه از گروه دیگری دیده نمیشد.
فعالیتهای اجرایی خود را در خارج از کشور دنبال کردیم. چون در ایران به علت ارزان بودن منابع انرژی و یا نداشتن توجه به مسئله کسی از این کار استقبال نمیکرد از سال ۲۰۰۰ عزم خود را جزم کردیم که به ایران بیاییم و یکراه حل در نظر بگیریم.
علاوه بر اینکه مصرف انرژی پایین میآید ، انرژی پاکیزهتری را در اختیار ما قرار میدهد. فکر میکنم در این راه تا حدودی موفق بودهایم ولی تا ایده آلهای خود راه زیادی را در پیش داریم.
آقای دکتر شما لیسانس خود را از چه دانشگاهی اخذ کردید؟
من تمام تحصیلات خود را در آمریکا بودم. دوره لیسانس را در دانشگاه بینالمللی فلوریدا بودم و دوره فوقلیسانس و دکترای خود را از دانشگاهی دیگر در فلوریدا اخذ کردم.
شما در سال ۱۳۵۲ از ایران خارج شدید به جهت تحصیلات. به نظر شما چه فرقی بین تحصیلات در ایران و در آمریکا وجود دارد؟
سؤال بسیار زیبایی است. شاید در حیطه برنامه امروز ما نباشد ولی به نظر من آنجا دانشجویان بیشتر به دنبال کسب علم هستند. در اینجا سازمانهایی که وظیفه تدریس را به عهدهدارند، نمیتوانند وظایف خود را بهدرستی انجام دهند.
تفاوت بیشتر در روشهای آموزش و یا ساختار آموزش عالی است. در مورد دانشجو زیاد تفاوتی نمیبینیم، حتی افراد خیلی مستعد و توانمندتری را در ایران ملاقات کردم که تعدادی از آنها موفق بودند و تعدادی دیگر حتی باوجود توانمندیهای زیاد نتوانستند به موفقیت دست پیدا کنند.
شما از ایران سالها دور بودید. در اوج جوانی در سنین ۲۲ یا ۲۳ سالگی از ایران خارج شدید. این مسئله برایتان سخت نبود؟
من در سالهای پایینتر ، فکر میکنم، در حدود ۱۹ سالگی بود که از ایران خارج شدم. من در آن سالها به دوری از خانواده فکر نمیکردم. بیشتر تمرکز خودم را به آینده معطوف کرده بودم و فکر میکردم که راه درست را انتخاب کردهام و بهجای نگاه به گذشته فقط به آینده فکر میکردم.
در آن سالها آزمونی بود برای اعزام دانشجو به خارج از کشور و تعداد محدودی از دانشجویان را هرسال به خارج میفرستادند و من هم تصمیم گرفتم که در این آزمون شرکت کنم و از این طریق شانس خود را بیازمایم که پس از قبولی در آزمون راهی خارج شدم و از نتیجه آن نیز راضی هستم.
با این تحصیلات چه شد که به سمت انرژی زمینگرمایی رفتید؟
برنامهریزی کلان بهطورکلی علم برنده شدن در هر نوع مبارزهای است که لغت معادل آن استراتژی است. اگر در برنامهریزی کلان غفلت بکنیم، نمیتوانیم هیچ برنامهریزی خرد فردی داشته باشیم.
شما باید یک بزرگراه برای افکار خود داشته باشید تا بتوانید شاخههای زیرمجموعه آن را بچینید. اینیکی از مشکلات و مسائل سیستم آموزش عالی ماست که در این قسمت مسیر مشخصی نداریم سایر دنیا معمولاً صنایع و کاربران دانش هستند که دیکته میکنند چه رشتههایی بدرد میخورد و چه رشتههایی را بیشتر بگذاریم.
آنجا کلاسها تعریف میشود و بالاخره توسط آموزش عالی این رشتهها در دانشگاه تدریس میشود. ولی متأسفانه در ایران کاملاً برعکس است. ما ابتدا تولید میکنیم بعد نمیدانیم با آنها چهکار کنیم. برای کارآفرینی باید از سالهای قبل برنامهریزی کلان صورت گیرد.
اگر برنامهریزی کلان خوب صورت گیرد آن وقت برنامهریزی خود نیز بهخوبی اجرا خواهد شد. واژه استراتژیک یک واژه یونانی است و در اصل علم برنده شدن در جنگ است . اقتصاد دنیا در حال حاضر یک نوع جنگ است. یکی از ریشههای اصلی برخوردها در جهان امروز، اقتصاد است. مسئله ثروتاندوزی به بهانه اقتصاد است. حال اگر ما در این عالم نباشیم مطمئناً در جهان امروز یک شکستخورده خواهیم بود.
زیرمجموعههای ما که کار و دانشجو هستند نیز در این جنگ شکست خواهند خورد. رشته تحصیلی من در ابتدا اقتصاد بود و بعداً در MBA ادامه دادم. من جزء طراحان اولیه MBA بودم.در دهه ۷۰ میلادی MBA طراحی شد به جهت فرهنگ و امور اقتصادی، اجتماعی جامعهای که ما در آن بودیم، چون میگفتند که در آینده میخواهند کار کنند باید این علوم را فراگیرند وگرنه نمیتوانند کار کنند.
پس ساختار این علم برای زیرساخت جامعه آنها بود نه جامعه ما. این برنامه در کشورهای ژاپن و آلمان و یا کشورهای سرشناس دیگر، قرار بود که اجرایی شود به همین دلیل سالها روی آن کارکردند و تغییراتی را در آن اعمال نمودند ولی درعینحال خیلی موفق نبودند. چون زیرساخت مربوط به جامعه آنها نبود.
من همیشه به دوستان میگویم که ما داریم وقت دانشجویان را هدر میدهیم. چون فرض بفرمایید ما اقتصاد لیبرال غربی را فراگرفتیم . اصلاً مدیریت لیبرال را یاد گرفتیم . ولی در عمل ما سالهاست که میگوییم اقتصاد اسلامی. برای این اقتصاد چهکار کردیم. کدام استاد یا دانشجو یا دانشگاه زحمتی را در این زمینه متقبل شده است. کدام مقاله علمی است که ارزش دو بار خواندن را داشته باشد. اینها را ما نداریم و بهشدت داریم MBA تولید میکنیم. همه دانشگاههای سرشناس ما مسئله را کپی کردند. البته خوب است و ما نقض علم نمیکنیم. اگر به تاریخ خودمان برگردیم خیلی از بزرگان ما شعر میگفتند، ریاضی بلد بودند، موسیقی بلد بودند، فیزیک را میدانستند و جامعه العلوم بود.
خیلی هم خوب است و بهتر کار میکردند. البته اشکالی ندارد ما MBA را بهصورت تفننی یاد بگیریم. مشکل این است که اگر مدرکی باشد که بخواهیم به آن فخر بفروشیم و با آن در دانشگاه تدریس کنیم، به نظر من داریم توسعه یک گرفتاری را میدهیم. یعنی یک سروصدای ناهنجار را با صدای بلند تکرار میکنیم. بهر حال ما شاگرد این مکتب بودهایم و درس آن را خواندهایم. بعد هم دکترای بنده دکترای مدیریت کلان است و بعد بهصورت تخصصی روی مدیریت استراتژیک کارکردم. بعد هم رسیدیم به کلان نگری. در آن سالهای گذشته مسئله اصلی انرژی بود.
مسئلهای که در همین زمان نیز دغدغه اصلی ماست. از دیدگاه استراتژی وارد مبحث انرژیهای تجدید پذیر شدیم. در یک مقطعی فکر میکردیم که گاز خیلی خوب است و روی گاز خیلی کارکردیم. بالاخره در تجدیدپذیرها توانستیم یک ماتریس طراحی کنیم. روی این ماتریس خیلی مطالعه کردیم و اصولاً افکار من ماتریسی است و ماتریسی مسائل را حل میکنیم به این نتیجه رسیدیم که این انرژی زمین نقطه قدرتی است که ما میتوانیم روی آن کارکنیم .
چون یک سابقه چندین هزارساله در کشور ما دارد. مانند بقیه علومی که ما از آنها گذشتهایم و توجهی به آنها نشده، اکثر هموطنان ما سال ۲۰۰۵ نمیدانستند که این بادگیرهایی که در جنوب کشور وجود دارند، مکانیسم کارشان به چه شکل است. اکثراً فکر میکردند که این بادگیرها، هوا را جابجا میکند و باعث خنکی میشود.اینها بخشی از سامانه ژئوترمال زمان بوده است.
در سال ۲۰۰۵ در یک گردهمایی که در یکی از پایتختهای اروپایی داشتیم، آنجا ما مطرح کردیم و خوشبختانه صدای ما خوب مطرح شد و به گوش همه رسید. حتی تا قاره آمریکا نیز این بحث کشیده شد. بعد یکسری از هموطنان شروع کردند به مقالهنویسی درباره بادگیرها. البته ما با توجه به ظرفیت کوچک خودکارمان را انجام دادیم . البته ما بیشتر کاربردی کارکردیم تا بخواهیم بنویسیم و چاپ کنیم. بیشتر کارمان بهصورت کاربردی بود. ما دانش خود را با دانش افراد دیگری که در این زمینه کارکرده بودند جمع کردیم.
مجموع اینها یک سامانه سر و سامانیافته و تکاملیافتهای است که در واقع سه هزار سال ریشه در اینجا دارد و از انرژی زمین که خدادادی است میتوانیم بهصورت رایگان استفاده کنیم. در ضمن میزان این انرژی چندین صد هزار برابر انرژی فسیلی است که ما در مملکت داریم. خداوند همانطور که دیگر نعمتها را در اختیار بشر قرار داده، این نعمت انرژی را نیز به بشر بخشیده است زمین تا حدود ۴۶ درصد تشعشعات خورشیدی را به خودش جذب میکند. یعنی بزرگترین کلکتور خورشیدی جهان، خود زمین است و این حرارت جذبشده با سرعت بسیار کمی حرکت می کندو این قابل استحصال است . به ارزانی و بهآسانی و به فراوانی یافت میشود و به همین دلایل استراتژیک ما به دنبال انرژی زمین رفتیم و روی آن کارکردیم.
در کدام پروژههایتان از انرژی زمینگرمایی استفاده کردید، یک مورد را بهعنوان نمونه نام ببرید.
در مورد پروژهها میتوان بدون اسم مطالب کلی را عنوان کرد چون مالکین در آنسوی دنیا اغلب دوست ندارند در مجله و روزنامه و مصاحبه اسمی از پروژههایشان برده شود به دلیل رعایت قانون کپیرایت. البته ما این اجازه را داریم که از تصاویر این پروژهها در تدریس استفاده کنیم . ولی اگر بخواهم بهطورکلی نام ببرم ما تابهحال هتل، مدرسه، برجهای مسکونی، دفاتر اداری، منازل مسکونی ساختهایم. البته اینها تا قبل از سال ۲۰۰۸ است که من مسئول اجرایی سازمان بودم. بعد از ۲۰۰۸ شرکت ما خیلی توسعه پیدا کرد. شرکت ما یک شرکت خصوصی در خارج از کشور به نام MEG است. چون آنجا ما شریک داریم و من اکثر سهام خود را فروختهام ولی در حال حاضر سهامدار هستم . شرکت با سیاستهای آنها اداره میشود .در ایران دو شرکت را به ثبت رساندیم .
چون متأسفانه نتوانستیم با ارگانها و نهادها به نتیجهای برسیم،تصمیم گرفتیم خودمان حرکت کنیم. این سازمانها بارها از ما میپرسند که ما چگونه میتوانیم به شما کمک کنیم. ما در جواب گفتیم ما از شما کمک نمیخواهیم. فقط در پروژههایتان شانس مساوی به ما بدهید.البته نکته همینجاست که در ایران این اتفاق نمیافتد.
اینجا فکرمی کنند کارآفرینان افراد بیبضاعت و نیازمند هستند.درحالیکه اینطور نیست و ارزش کارآفرینان وفرهیختگان بالاتر از این است که ما یک سازمانی تشکیل دهیم زیر نظر رئیسجمهور و بین فرهیختگان پول توزیع کنیم.این درشان فرهیختگان نیست. نظر شخصی من است که بجای این کار بیاییم به آنها کار بدهیم،مانند بقیه دنیا.بهعنوانمثال اگر کسی درفقرشدید بسر میبرد و یک وعده به او غذا بدهیم، او را برای یک وعده سیر کردهایم.
ولی نتوانستهایم فقرش را از بین ببریم.اگر به او یاد بدهیم که چگونه تولید کند و مصرف کند، فقرش راازبین خواهیم برد ازآنجاییکه ما همیشه میخواهیم از راه آسانتر و سادهتر به منزل و مقصد مطلوب برسیم،متأسفانه این امکان هرگز مسیر نخواهد شد. ما خودمان خیلی سعی کردیم و گونههای مختلف را هم آزمایش کردیم.در ابتدا یک دفتر را اجاره کردیم.بعد به ما گفتند که به پارک علم و فناوری نقلمکان کنیم.که در آنجا متأسفانه اوضاع بدتر شد.
اگر فرض کنید که ما خودمان یک شانس برای گرفتن کار داشتیم آنجا به سبب تبلیغات منفی که متوسط پارک صورت میگرفت این شانس نیز از دست رفت. پارک خود عامل تبلیغات منفی علیه ما شده بود.چون اگر درزمان ما در آنجا ده ساختمان ساختهشده بود هیچیک از آنها به ما مراجعه نکردند. وقتیکه صدای اعتراض ما بلند شد، یک ساختمان کوچک که مربوط به شخص دیگری بود و مهندسان تأیید کردند که خوب است پیشنهاد شد، سر آخر فردی که اصلاً نمیدانست ما در چه موردی صحبت میکنیم، در جلسه حاضر شد و به شعور همه حضار توهین میکرد و از این موضوع نیز خوشحال بود و این خط قرمز ماست. کسی حق اهانت به شعور دیگران را ندارد. نهایتاً درخواست ایشان این بود که شما این مباحث را در۲۴ساعت به من درس بده تا من اینها را یاد بگیرم و میآیم و شمارا قضاوت میکنم!
مدیریت ارشد پارکهای فناوری باید توسط افراد فرهیخته و با دانش اداره شود. درحالیکه در ایران به دست جوانهایی است که باید بیایند و در کلاس درس افراد کارکشته حضورداشته باشند تا کار را یاد بگیرند. و چون جوان هستند و حد و حدود خود را نمیدانند،ترکتازی آنها زیاد است.
این ترکتازی باعث فرار مغزها میشود. یکی از آفتهای عمده این است. زمانی که ما میخواستیم وارد کار انرژی تجدید پذیر شویم و طرح خود را ارائه دادیم، گفتند شما طرح تحقیقاتی خود را به ما بدهید. ما نیز این کار را انجام دادیم.یک سری فرم ساده را پر کردیم.
به ما یک بورس دادند و تا زمانی که من بودم این بورس همهساله پرداخت میشد.به ما گفتند تا زمانی که شما بدین گونه عمل میکنید ما تا ۷۰درصد دستمزدهایتان را تا پایان سال پرداخت میکنیم.این اتفاق در کشور کانادا بود چون میخواستم خوانندگان مصاحبه از آن آگاه باشند.این درواقع یک پشتوانه قوی برای شماست که میخواهید به یک مهندس محقق ماهیانه ۴تا۵ هزار دلار حقوق بدهید. البته این رقم برای همان سالهاست الآن حقوق یک مهندس محقق بیشتر از اینهاست.درواقع برای شما که میخواهید بار سنگینی را تحملکنید.یک نفرمی آید و این بار را از روی دوش شما برمیدارد و این وام کمبهره نبود.یک بورس بود.
البته صدها مزیت دیگر در حاشیه آن برای شما مهیا بود. فقط تنها کاری که شما باید انجام میدادید این بود که یکچیز نو را ارائه دهید. چیزی که با نیاز روز جامعه بخواندوموفق شوید که این نوآوری را به اثبات برسانید. یک سری مدارک کلی را از شما میگرفتند تا کسی نخواهد و نتواند علم شمارا بدزدد. یک ادیتورداشتند، مثل مأمور مالیات که شما صورتوضعیت مالی خود را به او ارائه میدهید،ما صورتوضعیت تحقیقات خود را به ادیتور ارائه میدادیم. طرح بسیار ادیت میشد.
و تصویب آنهم دقیقاً همزمان با پرداخت مالیات بود. اگرشماسود داشتید. که مالیات از آن کم میشد. واگرفروش نداشتید پول نقد به شما میدادند. در آلمان این وضعیت بهتر است و در سوئد این وضع خیلی خوب است. چیزی بدتر از این نیست که شما گزارش کار را به کسی بدهی که چیزی از آن متوجه نمیشود.
آیا در ایران پروژهای انجام دادهاید؟
در ایران یک پروژه انجام شد که آنهم مدیون و مرهون زحمات تصمیمگیریهای مدیریت ارشد آن سازمان بود که بنا به دلایلی نام سازمان را نمیتوانم بگویم.در آن سازمان عریض و طویل وجود یک مدیریت مسئولیتپذیر باعث انجام پروژهای شد که همه میگفتند نه! ما همه صحبتهایمان را انجام دادیم و آنها هم گفتند که حمایت میکنیم و ما در مقابل گفتیم حمایت یعنی پروژه. پروژه را به ما میدادند ساختمان آن ساختهشده بود و حتی تجهیز هم شده بود. یک سالن به مساحت۳۰۰ مترمربع داشت که در آن سالن تجهیزات پیشرفته علمی را نشان میدادند در این سالن ۵دستگاه تهویه هوا به هوا با ظرفیت۳۰ هزار BTU
ما یک بررسی مختصری کردیم. قرار شد اول یک ادیت کنیم. به آنها گفتیم ما هزینه انرژی شمارا به نصف تقلیل میدهیم و با این عهد هم کار را شروع کردیم.با یک عدد ناچیز هم کار را شروع کردیم. فکر میکنم یکی از بهترین کارهایی که تا آن زمان انجام داده بودم همین کار بود.کار با دقت بسیار زیاد انجام شد تمام گوشه هارا دیده بودیم با دقت و حوصله فراوان .
تعداد زیادی از نمایندگان محترم مجلس و وزرا و تعدادی از خواص کشور از پروژه دیدن کردند و پروژه را روشن دیدند.ولی متأسفانه بعدازآن خبری نشد. ما برای ۱۰۰پروژه پیشنهاد دادیم ولی خبری نشد. البته پروژه دومی را آغاز کردهایم که دانشگاه شیراز است، فعلاً اجرا نیست، مهندسی است. آنهم با یک شرکت دولتی دستبهدست شدیم تا بتوانیم در مناقصه شرکت کنیم. فعلاً اجازه دهید که چیزی از این پروژه نگوییم.چون ما نمیدانیم دانشگاه محترم صنعتی شیراز علاقهمند باشند یا نباشند.
ادامه دارد…
انتهای خبر