آقای سرما – ۵
به گزارش تاسیسات نیوز، پنجمین قسمت مصاحبه با آقای دکتر موسوی نائینیان را در ذیل می خوانید:
س: آیا دانشجوها را نیز ساپورت میکردید؟
ج: بله. من در واقع تعیین میکردم که دانشجوها به کدام دانشگاه بروند و از آنجا برای آنها پذیرش میگرفتم.
س: قبل از اینکه به روسیه بروید در کدام دانشگاه مشغول بودید؟
ج: من در دانشگاه خواجه نصیر بودم و در همان زمان هم تعداد اعضای هیئتعلمی دانشگاه کم بود. در نتیجه هر دانشجویی که وارد رشته حرارت سیالات میشد در ترم دوم فیزیک حرارت داشت، بعد ترمودینامیک یک و ترمودینامیک دو، تهویه و بعد تبرید، طراحی مبدلها و در آخر هم پایاننامه را باید با من میگذراندند. در واقع این دانشجو از ابتدای ترم دوم تا پایانترم باید بهنوعی مرا تحمل میکرد و از این نظر بود که فقط به کار تدریس مشغول بودم و کار اجرایی نداشتم. سال ۱۳۶۹ بورس من تصویب شد و قرار شد که من به روسیه بروم.
س: آیا انتخاب دیگری نیز داشتید؟
ج: در ابتدا به من گفته شد که به انگلیس بروم. به آنها گفتم در حال حاضر من مشکل زبان دارم و به زبان روسی آشنا هستم. در ضمن میخواهم در رشته تخصصی دکترا بگیرم. در همان ایام رئیس اداره بورس زبان شخصی را که میخواست برای تحصیل به روسیه برود نزد من فرستاد که از من در مورد روسیه سؤالاتی بکند. البته من هم اشتباه کردم و حقیقت زندگی در روسیه را برایش تشریح کردم. گفتم که آنجا برای گرفتن چند سیبزمینی باید در صف بایستی.
در ضمن برای تحصیل فرزندانت نیز به مشکل خواهی خورد. خلاصه آن فرد رفته بود و به آنها گفته بود که شما میخواهید مرا به کشوری بفرستید که برای گرفتن چند عدد سیبزمینی باید در صف بایستم. از او سؤال کرده بودند که چه کسی این حرفها را به شما زده است و او نیز در جواب گفته بود آقای موسوی نائینیان. آنها نیز مرا از لیست انگلیس حذف کردند و به من گفتند که شما با این کار تمام برنامههای ما را به هم زدی. حالا شما جریمه میشوید نمیتوانید بروید.
در آن برهه من نزد آقای دکتر صدیقی رفتم و ایشان نیز محبت کردند و به من یک نمایندگی دادند. من را به سفارت ایران معرفی کردند برای شناسایی دانشگاههای روسیه و من در آبان ماه سال ۱۳۷۰ عازم روسیه شدم. با توجه به اینکه دانشگاه هزینههای من را قبول کرد وزارت علوم نیز به من بورسیه داد و من ضمن همکاری با وزارت علوم دکترای خود را نیز گرفتم.
در ضمن چون من از سال ۱۳۶۶ با روسیه در ارتباط بودم، استادهای خود را نیز انتخاب کرده بودم در واقع مشخص کرده بودم که وقتی بروم با چه اساتیدی باید کار کنم. البته این جریان ۴ سال طول کشید و زمانی که من به روسیه رسیدم دو نفر از این اساتید از دنیا رفته بودند و من مجبور شدم که با دو استاد جدید که شناختی هم از آنها نداشتم تحصیل را شروع کنم. خلاصه اینکه من ادامه دادم و موفق شدم در سال ۱۳۷۴ دکترای خود را در آکادمی ماشینهای شیمیایی مسکو در زمینه حرارت سیالات اخذ نمایم.
البته من تخصصی در رشته کرایوژنیک کار نکردم در حالیکه یکی از رشتههای مورد نیاز کشور ماست و مایع سازی گازها و سوخت موشک و … از سیستمهای کرایوژنیک است. در واقع یکی از مهمترین رشتهها در کشور ما که دارای نفت و گاز هستیم و به دانش موشک نیز احتیاج داریم همین رشته کرایوژنیک است که احتیاج به سرمایهگذاری فراوان دارد.
س: در چه سالی بازگشتید و در کجا مشغول شدید؟
ج: من در سال ۱۳۷۴ به ایران برگشتم و به مدت هشت ماه سرپرست تاسیسات تکمیلی دانشکده بودم و بعد از آن معاون پژوهشی دانشگاه خواجه نصیر شدم و تا سال ۱۳۷۶ در این پست مشغول به کار بودم. در این سال پیشنهادی به من شد که آنرا نپذیرفتم و قرار بود که من رئیس دانشگاه بشوم که بنا به دلایلی که عنوان کردنی نیست از پذیرش آن سرباز زدم.
خلاصه اینکه آقای دکتر امرالهی وقتی تشریف آوردند در دانشکده مکانیک به دلیل کمبود استاد و شرایط بد تحصیلی و غیره اعتصاب شده بود ایشان از من خواستند که دانشکده مکانیک را بگیرم. ولی من با ایشان شرط کردم که با داشتن اختیارات کامل این مسئولیت را قبول میکنم. در ابتدا میخواهم که دانشکده را گسترش دهم. بهطوریکه متکی به دو رشته حرارت سیالات و طراحی جامدات نباشد. میخواهم رشتههای تخصصی باریکتری را بگذارم. در ضمن میخواهم که شش نفر را به روسیه بفرستم.
در رابطه با دانش فضایی و گروه هوافضا را در دانشکده مکانیک راهاندازی کنم. به ایشان گفتم اگر شما این شرطها میپذیرید من نیز دانشکده مکانیک را میپذیرم. ایشان قبول کردند و من به دانشکده مکانیک رفتم. در این راه البته مشکلات زیادی داشتیم چون پاتوق قاچاقچیها در خیابان دانشگاه بود و ما بعد از اینکه توانستیم با مشقات زیاد و با کمک شهرداری در این خیابان چراغ نصب کنیم هر شب چون این چراغها مزاحم کارشان بود با تفنگ بادی این لامپها را هدف قرار میدادند.
من هم با اولین قراردادی که با صنایع دفاع بستم تقاضای هزار عدد لامپ از آنها کردم. خلاصه اینکه هر روز صبح کارمند اداره برق با ماشین جرثقیلدار میآمد و یک لامپ از نگهبانی میگرفت و با لامپ معیوب تعویض میکرد. آنقدر این کار را ادامه دادیم و در داخل دانشگاه نیز پروژکتور نصب کردیم که این مکان را ترک کردند. خیابان دانشگاه تبدیل به بلوار شد و امنیت آنجا بالا رفت و ما نیز ساعت کار دانشکده را از ساعت ۴ به ۸ شب ارتقاء دادیم.
خوشبختانه با توجه به دوستان فهیمی که در وزارت علوم داشتیم مانند آقای دکتر توفیقی، آقای دکتر صدیقی و آقای دکتر خالقی که دید بازی داشتند ما توانستیم که گرایش هوافضا، گرایش خودرو در کارشناسی ارشد، گرایش سیستمهای انرژی و گرایش کارشناسی ارشد مواد را برای دانشکده بگیریم. در آن برهه سعی کردم با اساتید بسیار خوب و جوان مکاتباتی داشته باشم و آنها را برای تدریس در دانشکده جذب کنم. در سال ۱۳۷۶ ما ۲۲ نفر عضو هیئتعلمی داشتیم که از این تعداد ۴ نفر هم در دانشگاههای روسیه بودند و تدریس نمیکردند. در طی ۳ سال اعضای هیئتعلمی را از ۱۸ نفر به ۴۸ نفر رسانیدم.
البته در ابتدا با مشکلاتی نیز مواجه شدیم. استادان قدیمیتر عنوان میکردند که چرا اینقدر استاد جدید جذب کردهایم. در ابتدا به آنها میگفتم که این اساتید را برای رشتههای جدید استخدام کردهایم. ولی بعد از مدتی قانون گذاشتم که خودم که آقای موسوی باشم حق دارم فقط در یک کلاس ترمودینامیک یک بگویم و در یک کلاس ترمودینامیک دو را تدریس کنم. بدین ترتیب من دیگر حق ندارم در دو کلاس مختلف ترمودینامیک یک را تدریس کنم و یا ترمودینامیک دو را بگویم.
با این روش با توجه به دانشجویانی که داشتیم مثلاً ترمودینامیک را به سه یا چهار گروه تقسیم کردیم و هر کدام از این گروهها نیز یک استاد داشتند. به این ترتیب توانستیم برای تعدادی از اساتید شغل ایجاد کنیم و تعداد اساتید را بالا ببریم. دانشجویان میدیدند که در دانشکده تنوع ایجاد شده و این مسئله برایشان جالب بود.
از طرف دیگر شروع کردیم با صنایع قرارداد بستیم و دانشجویانشان را به روسیه فرستادیم و یا از روسیه استاد میآوردیم تا اینجا برایشان تدریس کنند. بدین روش سعی کردیم برای دانشکده منابع مالی ایجاد کنیم. حالا با این منابع مالی توانستیم که برای دانشکده سالن ورزشی بسازیم. یک ساختمان ۴ طبقه را افتتاح کنیم و با این تلاشها توانستیم فرم دانشکده را عوض کنیم. ریاست من بر دانشکده ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۸۲ برای فرصت مطالعاتی به روسیه رفتم.
در این بین که من در روسیه بودم اتفاقاتی در دانشگاه رخ داده بود. آقای امرالهی از دانشگاه رفته بودند و بهجای ایشان آقای دکتر میرطاهری آمده بود و بعد از دکتر میرطاهری آقای دکتر صدیق به ریاست دانشگاه انتخابشده بودند. البته آقای دکتر صدیق میدانستند که من به چه دلایلی به فرصت مطالعاتی رفته بودم.
به دلیل اینکه اختلاف پیش نیاید و چون دانشجویان میخواستند اعتصاب کنند که مرا بهعنوان ریاست دانشگاه انتخاب کنند، لذا من به درخواست خودم به فرصت مطالعاتی رفتم تا بگویم که کسی مسئول رفتن من نبوده است. البته میخواستم که در بازیهای سیاسی و دانشجویی نیفتم. در آن سالها محیط دانشگاه خیلی سیاسی شده بود و من دیدم که چارهای نیست جر اینکه به روسیه بروم.
البته در همان ایام آقای میرطاهری با من تماس گرفتند که من با شما چکار کنم. شما با این کارهایی که انجام دادید توقعات را بالا بردهاید. من نیز به ایشان گفتم که این کار چاره دارد. من تقاضای یک فرصت مطالعاتی میکنم و شما نیز بلافاصله با آن موافقت کنید و بگویید چون ایشان خیلی زحمت کشیده بودند و خدمات بسیاری برای دانشکده مکانیک ایجاد کرده بودند لذا نمیتوانستم با فرصت مطالعاتی ایشان مخالفت کنم چون ایشان از ارتقا عقبافتاده بودند درخواست دادند که به فرصت مطالعاتی بروند.
به ایشان گفتم که با این کار هم شما راحت میشوید و هم من به خواستهام میرسم. در آن زمان جوی در دانشکده ایجاد شده بود که دانشجویان میخواستند اعتصاب کنند. جو سیاسی شدیدی بر فضای دانشگاه غالب شده بود که دانشگاه بهنوعی داشت از قاعده خود خارج میشد. آقای دکتر صدیق بعد از شش ماه به ریاست دانشگاه رسیده بودند. یک روز دیدم تماسی با من گرفته شد که آنطرف خط آقای دکتر صدیق بود. ایشان از من خواستند که فوراً به ایران بازگردم.
در جواب به ایشان گفتم که فرصت مطالعاتی من یکساله است ولی ایشان در جواب گفتند همین چهار ماهی که رفتی نیز زیاد بوده و به من گفتند که برگردم چون دانشکده را دارند از بین میبرند. به ایشان گفتم که من دیگر به دانشکده مکانیک بازنمیگردم مگر اینکه هوافضا را برای من دانشکده کنید. با این شرط بازمیگردم و با کمال میل ریاست دانشکده هوافضا را قبول میکنم. در آذرماه سال ۱۳۸۲ یا ۸۳ بود (دقیقاً یادم نمیآید) که دیدم از سفارت با من تماس گرفتند و گفتند که برای من یک نامه آمده است. به سفارت رفتم و نامه را گرفتم. این نامه حکم ریاست من بر دانشکده هوافضا بود.
با آقای دکتر صدیق تماس گرفتم و به ایشان عرض کردم که آقای دکتر من قرار بود که به ایران برگردم و بعد شما این کار را انجام دهید. ایشان در جواب گفتند که ما داریم دانشکده هوافضا را راهاندازی میکنیم ضمناً هنوز این کار را انجام ندادهایم یک عده به من مراجعه کردند که شما را برای ریاست دانشکده انتخاب کنیم. من هم برای اینکه خیال همه را راحت کرده باشم حکم ریاست دانشکده را برای شما زدم. چون این کار فقط از شما برمیآید و شما باید کار این دانشکده را انجام دهید. خلاصه این باعث شد که ما هشتماهه فرصت مطالعاتی را رها کنیم و به ایران بازگردیم.
وقتی به دانشکده مکانیک برگشتم دیدم که به ما اتاق نمیدهند. به من گفتند که شما میخواهید اینجا را از دست دانشکده مکانیک درآورید. به آنها گفتم که چنین تصمیم دارم چون دانشکده مکانیک در خیابان ملاصدرا برای چند ماه آینده آماده خواهد شد و اینجا باید به دانشکده هوافضا تبدیل شود. به آنها گفتم که من از ریاست دانشگاه قول گرفتم که برای سه ماه آینده کار دانشکده مکانیک به پایان برسد و برای انجام این کار به دفتر فنی نیز کمک خواهم کرد.
در این مدت بچههای هوافضا ناچار شدند که به اتاقهای دیگر بروند و اتاقی که شش نفر در آنجا نشسته بودند را تبدیل به دفتر دانشکده هوافضا کردم. برای دانشکده هوافضا میز و صندلی خریده بودیم که متأسفانه به دانشکده راه ندادند. خلاصه از این مشکلها بر سر راهمان زیاد اتفاق میافتاد تا اینکه بعد از حدود هفت ماه دانشکده مکانیک در خیابان ملاصدرا آماده شد و دوستان بهجای جدید نقلمکان کردند. بعد از آن دانشکده مکانیک تبدیل شد به دانشکده هوافضا.
س: چرا جای جدید را برای دانشکده هوافضا نگرفتید؟
ج: چون دانشکده مکانیک حدود ده سال انتظار کشید تا اینجا آماده شود و در واقع سند آنجا را برای دانشکده مکانیک زده بودند.
س: شما چهکارهایی برای دانشکده هوافضا انجام دادید؟
ج: در ابتدا چون اتاقها کوچک بود من معماری آنجا را تغییر دادم و اتاقهای کوچک را تبدیل کردم به ۱۲ اتاق بزرگ. گفتم همه کلاسها باید دو پنجره داشته باشد. یکی رو به هوای آزاد و دیگری رو به راهرو. همه کلاسها مجهز به سیستم گرمایش و تهویه مطبوع باشد و همچنین اسپیلت نیز برای کلاسها در نظر گرفته شود تا اساتید احساس راحتی کنند. تمام موزاییکهای قدیمی را با سنگ تعویض کردیم تا زیباسازی نیز انجامشده باشد.
البته سعی میکردیم این تغییرات هزینهای برای دانشگاه نداشته باشد و اغلب هزینهها را با انجام پروژه پوشش میدادیم. در واقع تبدیلشده بودیم به دانشکده فضایی دانشگاه خواجه نصیر نه دانشکده هوافضا. ما تمام توجه خود را معطوف کرده بودیم به دو رشته موشک و ماهواره و در حقیقت در این دو رشته مخصوصاً رشته موشک ما خطشکن شده بودیم. ولی متأسفانه زمان بازنشستگی من فرا رسید و خیلی از برنامههایی که در ذهن داشتم ناتمام ماند.
ادامه دارد…
انتهای خبر