خشکسالی در ایـــــران
به گزارش تاسیسات نیوز، پدیده خشکسالی ناشی از نیامدن باران و نزولات جوی است. ایران به لحاظ جوی با توجه به قرار گرفتن بین دو رشته کوه البرز و زاگرس که مانع ورود بادهای مرطوب دریای خزر و مدیترانه به بخش مرکزی است سرزمین گرم و خشک محسوب میشود.
بنابراین پدیده خشکسالی امری بسیار متداول و البته ملالآور برای مردم ایران بوده است. در طول تاریخ هم ما شاهد قحطی و خشکسالیهای متعددی در نقاط مختلف ایران(سیستان 220ق، ری و طبرستان 280ق، خراسان 532ق و…) بودهایم که در اسناد و مدارک تاریخی و اشعار فردوسی نیز به این پدیده اشاره شده است.
این امر در ادوار تاریخی وضعیت اجتماعی را سخت تحت تاثیر خود قرار داده است و پیامدهای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی ناگواری را در پی داشته است.
دوره ناصری در عهد قاجار به این لحاظ یکی از ادوار مهم تاریخی است. در این نوشتار به بررسی خشکسالی سه ساله عهد ناصرالدین شاه در 1288ق میپردازیم و در انتها تبعات اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی آن را بررسی خواهیم کرد.
ایران در دوره ناصرالدين شاه از 1277ق تا 1288ق به تناوب دچار خشکسالی شد. این وضعیت محیطی مردم و حکومت را دچار بحران کرد بهطوری که قحطى 1277ق، به آشوب شهر و اعدام كلانتر پايتخت منجر شد.
در سالهای 1280ق، 1283ق و 1284ق نیز قحط و غلا مملکت ایران را فرا گرفت كه خيلى بدتر از خشكسالى اول و دوم بود، اما سختترین آنها خشکسالی 1291-1288ق بود که 18 ماه باران نیامد. و بنا به نوشته افضلالملک «خشکسالی» سه سال به طول انجامید.
قحطی، گرانی، آشوب، ناامنی، مرگ ومیر، شیوع بیماریهای واگیردار و مهاجرت، از نتایج آن بود و وضعیت اجتماعی متفاوتی را به وجود آورد. مردم شهرهای دچار خشکسالی در نتیجه قحطی برای فرار از مرگ گوشت چهارپایان و حتی گوشت انسانها را میخوردند نکته قابل تامل آنکه چنین پدیده شومی در ادوار گذشته هم وجود داشته است و نشان از تاثیر خشکسالی در انحطاط ارزشهای انسانی و اخلاقی نیز دارد.
وجود نشانههایی از انحطاط ارزشهای انسانی و اخلاقی بازتاب وضعیت سخت معیشتی آن دوران است. پر واضح است با از بین رفتن ارزشهای انسانی و اخلاقی در یک جامعه دیگر هر اقدامی مجاز شمرده میشود و بایدها و نبایدها ارزش یکسانی پیدا میکنند.
اشاره افضلالملک به بیان احوال آن دوران گواه مدعای فوق است: «و اللّه! به رای العين ديدم كه مردم در سر گذرها از گرسنگى مىمردند….كار به جايى كشيد كه خون گوسفندان كشته را جمع كرده، در آتش گذاشته، قدرى گرم كرده، مىخوردند.
پوست خيك روغن و شيره را اگر مىيافتند، مىخوردند. مردم بيچاره اگر بچه را پنجساله يا ششساله، كه مميز نبود، گول زده، به خانه خود برده، او را كشته، در ديگ انداخته و جوشانيده مىخوردند. «بچه خوره» يك عنوانى بود كه اگر اغنياء میخواستند بچه هاى خود را بترسانند، مىگفتند: هيچ مگو كه بچه خوره آمده است! لهذا، بچهها ساكت مىشدند. بسى بچهها را از ديگهاى خانه مردم پخته درمىآوردند.» اعتمادالسلطنه نیز اشاره به قحطی و گرانی میکند و مینویسد: «خشكسالى سال گذشته باعث ترقى اجناس شد و كار بر مردم سخت آمد و همگى بستوه شدند.» گرانی و به تبع آن عدم امنیت یکی دیگر از نتایج این وضعیت بود. قيمت يك من نان به پنج قران و ده شاهى رسيد. این خشکسالی پیامدهای دیگری نیز به دنبال داشت.
در تهران و مضافات؛ نزديك به صد هزار تن مردند و كسى به شستوشوى آنان دست نمىزد. در ولايات، از خوردن گوشت گربه و سگ ابایی نبود.
اجسادی که برای مدتی دفن نمیشدند و خوردن گوشت حیوانات و حتی انسانها بی تردید مشکلات بهداشتی و شیوع انواع بیماریها را به دنبال داشت.
از همه مهمتر كاهش جمعيت كشور است. رالينسون شمار نفوس ايران را در 1267ق ده ميليون نفر تخمين زده است. نويسنده دیگری جمعيت كشور را در 1289ق چهار ميليون برآورد كرده است دیگر مورخان نیز بهطور متوسط جمع نفوس را در 1289ق شش تا هفت ميليون نوشته اند.
باز به گفته همان بينندگان خارجى، تنها در قحطى 88- 1287ق نزديك به دو ميليون نفر جان خود را از دست دادند. ميرزا ابراهيم بدايعنگار نيز شمار مردگان را «چهار كرور» ثبت كرده است.
اگر هيچكدام از آن ارقام را دقيق ندانيم زمينه تقليل فاحش جمعيت را با توجه به مرگ و میر و اوضاعی که در بالا به آن اشاره شد به راحتی مىتوان تشخیص داد. علاوه بر اينها مهاجرت عدهاى را به علت فقر و بيكارى بايد در نظر گرفت. البته حکومت نیز اقدمات پراکندهای برای قحطیزدگان انجام داد.
این شرایط باعث شد تا حکومت نیز اقدامی در جهت تامین نیازهای مردم بکند هرچند بهصورت مقطعی و به ظاهر فقط در پایتخت انجام شد اما به هر جهت گوشهای از مشکلات مردم را مرتفع میکرد.
«سرپرستی برخی از فقرا» و «توزیع نان» از این گونه اقدامات بود. ناصرالدین شاه بنا به نوشته افضلالملک 200 نفر از فقرای تهران را جهت تامین معیشت به «ناظم خلوت» خود سپرد و به دیگر صاحبمنصبان نیز هر 20 تا 30 تن را سپرد که عهده دار مخارج ایشان شوند. همچنین میرزا حسین خان سپهسالار که در آن سالها صدراعظم ایران بود هر روز نان بین مردم توزیع میکرد و به قول اعتماد السلطنه: «بهقدری بذل و کرم کرد و بهطوری دینار و درم داد که هر روزه مردم در میدان مشق طهران جمع شده… بسا روز شد که پنجهزار تومان پول به گدایان میداد.»
همدردی و همراهی صدراعظم ایران در مشکلات معیشتی مردم سبب شد دیگر صاحبمنصبان و اعیان هم در حد توان خود به مردم کمک کنند جان کلام آنکه؛ ایران به لحاظ جغرافیایی و شرایط جوی در موقعیتی قرار دارد که در مقاطع مختلف تاریخ، خشکسالی و قحطی را تجربه کرده است و همواره اکثر شرایط و پیامدهای مختلف ناشی از خشکسالی از جمله مشکلات اقتصادی و اجتماعی که در نهایت زمینه انحطاط ارزشهای اخلاقی و انسانی را در پی داشته است تکرار شده است.
منبع: دنیای اقتصاد
انتهای خبر