از ۱۲ سالگی کار کردم. علاقهام در زمینه سیمپیچی الکتروموتور و تعمیر موتورهای الکتریکی بود. ۱۷ ساله بودم که بههمراه پدرم از قم به تهران آمدم و تصمیم گرفتم برای خودم مستقل کار کنم. در همان سال یعنی ۱۳۴۶ در خیابان پامنار مغازهای خریدم و خیلی حرفهایتر کارم را ادامه دادم تا اینکه سر از تولید الکتروموتور برای هواکش و فن درآوردم. این بخشی از گفتههای احمد بستانچی، مدیرعامل شرکت دمنده است که فراز و فرود زندگی کاری خود را در گفتوگو با خبرنگار تاسیسات نیوز روایت میکند:
پس از گذراندن پایه ششم ابتدایی، شرایط اقتصادی خانواده باعث شد تا از ادامه تحصیل دست بکشم و تن به کار بدهم. کار کردن من با تعمیر و سیمپیچی الکتروموتور کلید خورد و رفتهرفته دست به وسایلی مثل یخچال، پنکه و … هم زدم تا اینکه پس از ۵ سال از قم به تهران آمدم و با خرید مغازهای در پامنار عزمم را جزم کردم تا کارم را گسترش دهم و این حرفه را جدیتر دنبال کنم.
بازگشت به تحصیل
یکی دو سال بعد، به توصیه دوستان تحصیل را ادامه دادم و در نوبت شبانه دبیرستان مروی ثبت نام کردم و موفق شدم دیپلم فنی بگیرم. پس از آن، در دوره مربیان الکترومکانیک که در اداره آموزش وزارت کار برگزار شد، ثبت نام کردم و توانستم با نمره عالی گواهینامهای از وزارت کار دریافت کنم. این گواهینامه بسیار ارزشمند بود.
جرقه تولید فن
بازگشت به تحصیل و حضور در دبیرستان مروی شاید یکی از شانسهای بزرگ زندگی من بود که جرقه تولید فن در ذهن من از همانجا زده شد. در واقع، مدیر دبیرستان به یکی از دوستان سفارش خرید دو عدد هواکش برای اتاق معلمان را داده بود. به دوستم پیشنهاد دادم به جای خرید هواکش، خودمان بسازیم. خلاصه بعد از کلی تلاش، این کار را کردیم اما تیرمان به خطا رفته بود و هواکش صنعتی تولید کرده بودیم، در حالی که هواکش مدنظر مدیر، نوع خانگی بود. پس از نصب در اتاق معلمان، بهدلیل صدای زیاد، هواکش را باز کردیم و اتفاقا در مغازه خودم فروختم. همین کار جرقهای شد تا به تولید و ساخت هواکش جدیتر فکر کنیم و در بازار بفروشیم.
تولید با الکتروموتورهای خراب
وسوسه تولید زمانی در ذهن ما شکل گرفت که از نظر مالی، وضع مناسبی نداشتیم و هنوز مغازه به مرحله سوددهی بالا نرسیده بود. از این رو، ابتدا الکتروموتورهای خراب و سوخته را میخریدیم و پس از تعمیر سیمپیچی میکردیم. بعد بلبرینگها را عوض میکردیم و آنها را رنگ میزدیم. در واقع، آنها را از نو میساختیم. کمی بعدتر، در این زمینه رشد کردیم و از نظر مالی قویتر شدیم. حالا دیگر الکتروموتور نو میخریدیم و هواکش صنعتی میساختیم.
حضور پررنگ در بازار با اولین مشتری
یکی از قدیمیترین شرکتهای تاسیساتی، شرکت صافیاد بود که مشتری ثابت فنهای تولیدی ما شد. این شرکت فنها را از ما میخرید و روی یونیت هیترها نصب میکرد و میفروخت. تداوم این همکاری باعث شد تا نام ما در بازار بر سر زبانها بیافتد و بقیه شرکتها از حضور ما در زمینه فن باخبر شوند. همین مساله باعث شد تا علاوه بر صافیاد، شرکتهای دیگری هم به سراغ ما بیایند. سفارشها آنقدر زیاد شد که به زحمت میتوانستیم پاسخگوی تقاضای مشتریان در مغازه کوچک باشیم. کار به جایی رسید که ریختهگری که با آن همکاری داشتیم، نمیتوانست جوابگوی کار ما باشد، از این رو، خانه اجارهای خود در خیابان پامنار را هم تبدیل به ریختهگری کردیم و خودمان این کار را انجام دادیم. سرعت رشد و توسعه آنقدر خوب بود که از تولید روزانه ۵ تا ۱۰ عدد هواکش، به عدد ۵۰ تا ۶۰ هواکش در روز رسیدیم.
نخستین فن تولیدی
اولینها همیشه در ذهن میمانند. نخستین فنی که تولید کردیم، فنهای اکسیال بودند. اما در دهه پنجاه، صنعت ایران با مشکلاتی مواجه شد که کم شدن الکتروموتور را در پی داشت. همین مساله انگیزهای شد تا الکتروموتور را نیز خودم تولید کنم. اما نه بودجه کافی برای این کار داشتیم نه امکانات و نه تکنولوژی تولید آن را. اما چه کار باید میکردم؟! با توجه به سابقه کار سیمپیچی، جرقه خرید روتوراستاتور در ذهنم زده شد. به میدان شوش میرفتم و روتوراستاتورهای اوراقشده از کمپرسورهای یخچالهای سوخته را میخریدم، یک پوسته برای آنها طراحی میکردم، سیمپیچی میکردم و با ریختهگری بدنه فنها و موتورها، فن صنعتی میساختم. شاید جالب باشد بدانید که تا بیش از ۱۰ سال با همین روتوراستاتورهای یخچالهای سوخته، حدود یک میلیون هواکش صنعتی تولید کردم. پس از آن بود که قالب روتوراستاتور و پرس ساختیم و کارمان را مدرن کردیم.
تولد برند دمنده
آن روزها محصولات ما با نام «الکترومکانیک پارس» بدون لوگو به بازار عرضه میشد. رقبای ما نیز با سواستفاده از عدم به ثبت رساندن این نام، محصولات بیکیفیت خود را با نام پارس روانه بازار کردند. این دوگانگی در بازار به کار ما لطمه میزد، از این رو، از آن پس، نام «دمنده» را برای محصولات خود انتخاب کردم و اتفاقاً لوگوی آن را هم خودم طراحی کردم و به ثبت رساندم. اوایل دهه شصت بود که «دمنده» توانست در بازار تاسیسات، عرضاندام کند. از ویژگیهای متمایز شرکت دمنده، تولید همزمان الکتروموتور و فن است که کمتر شرکتی در ایران وجود دارد که این دو کار را خودش انجام دهد.
تهرانگردی دمنده
در سال ۱۳۵۸ یک کارخانه در محله تهرانپارس خریدیم و تا سال ۱۳۷۰ همزمان در این کارخانه و مغازه پامنار کار خود را ادامه دادیم؛ پامنار بهعنوان دفتر کار و تهرانپارس محل کارخانه. در سال ۷۰ اما بنا به دلایلی مجبور به فروش این کارخانه شدیم. کمی بعدتر کارخانهای در محله خاتونآباد پاکدشت خریدیم و با تمام دستگاهها و ماشینآلات به آنجا نقل مکان کردیم. رکوردهای خوبی را در این کارخانه ثبت کردیم. نزدیک به ۲۰۰ نوع محصول مختلف اعم از انواع هواکش آکسیال، هواکشهای سانتریفیوژ و فنهای صنعتی و خانگی را تولید کردیم. پس از پاکدشت، کارخانه دیگری را در منطقه عباسآباد ساختیم و با اضافه کردن نیروی انسانی، پرقدرتتر از قبل به مسیر خود ادامه داده و میدهیم.
صادرات به اروپا، چشمانداز بعدی ما
از نظر صادرت جایگاه خوبی داریم. بهطور کلی، ۲۰ درصد از محصولات تولیدی خود را صادر میکنیم. کشورهای عراق، افغانستان، تاجیکستان، روسیه، ارمنستان، قرقیزستان، مصر، ترکیه و لبنان از عمده مشتریان ما برای صادرات هستند. البته برای کشورهای اروپایی نیز برنامههایی را در چشمانداز خود ترسیم کردهایم که در وهله اول لازمه آن دریافت استانداردهای اروپا است تا بتوانیم محصولات را به آنجا صادر کنیم. گرفتن استانداردهای اروپا اما به این سادگی نیست و باید کار زیادی انجام دهیم و کیفیت محصولات را بالاتر ببریم تا موفق به صادرات به کشورهای اروپایی شویم.
تولید حرف اول را میزند نه پول!
هدف من از کار صرفاً برای پول درآوردن نیست. ۳۰ سال است که از بیماری دیابت رنج میبرم، نه میتوانم هر غذایی بخورم و نه هر نوع رفاه و تفریحی داشته باشم. باید محدود عمل کنم. تمام عشق و علاقه من به تولید ختم میشود، تولید محصول جدید است که میتواند مرا راضی نگه دارد. کار واقعاً، برای من بزرگترین تفریح است. بسیاری از کارهای اساسی و کلان کارخانه اعم از بخش تحقیق و توسعه را خودم شخصاً انجام میدهم.
زندگیم با کار گره خورده است
معمولاً هر روز ساعت ۵:۳۰ دقیقه صبح از خواب بیدار میشوم، سپس حدود ۴۵ دقیقه پیادهروی تند خارج از منزل انجام میدهم. بعد به خانه بر میگردم، اصلاح میکنم دوش میگیرم و حدود ساعت ۷:۱۵ تا ۷:۳۰ به محل کار میروم. معمولاً تا ساعت ۱۱ در دفتر کار هستم و حدود ساعت ۱۲ به کارخانه سر میزنم و تا ساعت ۶:۳۰ در آنجا میمانم تا کارها را سر و سامان دهم. شبها هم حدود ساعت ۱۰ به رختخواب میروم.
توصیه به جوانان
مهمترین فاکتور برای رسیدن به موفقیت پشتکار است. با اراده و پشتکار به همه چیز میتوان دست یافت. از شکست نباید دلسرد شد. پشتکار بر دلسردی غلبه میکند. ژان پل سارتر میگوید: اگر یک جوان فلج، قهرمان مسابقات دو نشود، خودش مقصر است.