سال نوی شما مبارک!

همکاران و همراهان عزیزم سلام و خدا قوت…

 

 

 

با نام خداوندگار بهار

سال نوی شما مبارک!

همکاران و همراهان عزیزم سلام و خدا قوت.

در آستانه این رستاخیز عظیم، این انفجار بزرگ طبیعت و این دگرگونی شگفت انگیز، از چه می توان گفت به جز خود بهار. خود تغییر. خود نو شدن؟ بسیار حرف ها دارم که می خواستم بگویم اما قلم عاشق با دیدن این زیبای بی همتا رندانه آن چه را می نگارد که خود می خواهد. نظر بازی می کند با این دختر نو بالغ. با بهار. و کیست که اورا شماتت کند؟ بگذاریم هرچه می خواهد بنگارد که جوان است و مست از بهار.

بهار درس بزرگ خداوند متعال است به ما که به یاد بیاوریم تغییر لازم است و برای دگرگونی هیچ گاه دیر نیست. اما به جز دگرگونی در ظاهر، باید در باطن نیز تغییر کنیم. چنان که دیگران نیز به ذوق آیند و از این نو شدن هول شوند و به جنب و جوش درآیند و به فکر افتند که هنگام نو شدن است. این تنها دلیل جوان ماندن همیشگی طبیعت است. درختان چند صد ساله چنان بهاری می شوند که دختران نوبالغ به لباس عروس. رودها چون جوانی مغرور می خروشند و نغمه شوق سر می دهند و دشت های وسیع چون صورت پسران نوجوان سبز می شوند. راز جوان ماندن این رودها و درختان و دشت های چند هزار ساله تغییر مداوم است. و ما که اشرف مخوقاتیم باید درس ها بگیریم از این مخلوقات که واسطه لطف خداوندند.

ممکن است سال نوی من با سال نوی شما با سال نوی هرکس دیگری متفاوت باشد. شاید برای کسی سال نو نشود. و شاید برای کسی هرروز سالی نو باشد. پس سال نوی شما مبارک.

خدانگهدار سال کهنه با تمام شیرینی ها و تلخی هایت. خدانگهدار عزیزانی که در سال 92 ما را ترک نمودید و رفتید. خدانگهدار روزها و ساعت ها و لحظه های دلواپسی، شادی و اندوه. خدانگهدار شب های بلند و روزهای کوتاه. ما از کنار شما گذشتیم. اگر قدر لحظه ای را ندانستیم مارا ببخشید لحظه ها، که ما هنوز خامیم.

سلام سال نو. سال شاد. سال تکاپو. سال تغییر. سال جدیت. سلام سالی نو با دوستان کهنه. سلام سال تصمیمات بزرگ. سلام سالی با دوستان جدید. همراهان جدید. ایده های جدید.

در حالی پا به سال نو می گذاریم که سرشاریم از امید و آرزو و در آرزویی بزرگ. دیدن بهاری که پایان ندارد. بهاری که همه کس و همه چیز از او بهاری می شوند حتا خود بهار. آن عزیز منتظر تا شاید از خواب بیدار شویم و اورا از جان بخواهیم.

حرف هایی دیگر دارم که می گذارم برای فرصتی دیگر وشاهد مثالی از سعدی علیه الرحمه می آورم که استاد سخن است.

        صبحدم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین                                       عقل و طبعم خیره گشت از صنع رب العالمین

        با جوانان راه صحرا برگرفتم بامداد                                                      کودکی گفتا تو پیری با خردمندان نشین

       گفتم ای غافل نبینی کوه با چندین وقار                                               همچو طفلان دامنش پرارغوان و یاسمین

آستین بر دست پوشید از بهار برگ شاخ                                                  میوه پنهان کرده از خورشید و مه در آستین

      گر سرش داری چو سعدی سر بنه مردانه وار                                       با چنین معشوق نتوان باخت عشق الا چنین        

 

 

 یاحق. ایام به کام و روزگار عزت مستدام.

روح اله واصف

 

 

نظام مهندسی،مهندس، مکانیک، آموزشگاه، کتاب، تاسیسات،ساختمان، کاشانه، کارگران، طرح،
Comments (0)
Add Comment